این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

گاگولیسم

گاگولیسم



یکی رفت در مغازه، گفت: « یک کانادا می خوام با یه کیک.» مغازه دار گفت: « کیک نداریم.»


طرف گفت: « پس یه کوکاکولا بده با یه کیک»، مغازه دار گفت: « کیک نداریم.»


طرف گفت: « پس یه شیرپاکتی بده با یه کیک»، مغازه دار گفت: « کیک نداریم.»


طرف گفت: « حالا که هیچی نداری یه لیوان آب بده با یه کیک»، مغازه دار گفت: « کیک نداریم.»


طرف مستاصل شد و گفت: « باشه، پس یه کیک خالی بده.»


بقول عمران حالا حکایت ماست، هر چه می گوئیم اسیدپاشی چی شد و چرا بعد از سه ماه عواملش دستگیر نشدند و برای چه کاری برای دستگیری اسیدپاش ها نمی کنید اشرق و مشرق را به هم می بافند و زمین و آسمان را به هم می دوزند و انگار نه انگار که اینهمه توضیح دادیم که کیک نداریم.


فرمانده نیروی انتظامی گفت: « متظاهرین به اسیدپاشی در مشهد را بعد از پنج ساعت دستگیر کردیم.»


می پرسم: « پس چرا اسیدپاش های اصفهان را بعد از سه ماه دستگیر نکردید؟»

می گوید: « قاتل معلم بروجردی هم دستگیر شد.»


می گویم: « دستت درد نکند، ولی اسیدپاش های اصفهان چی شدند.»

می گوید: « چاقوزن جهرمی را گرفتیم.»


می گویم: « دستت طلا، ولی اسیدپاش های اصفهانی چی شدند؟»

می گوید: « اسیدپاشی که فقط روی صورت نیست، روی اموال و ماشین هم اسید می پاشند.»


می گویم: « خیلی ممنون از اطلاعات عمومی، ولی اسیدپاش های اصفهان چی شدند؟»

می گوید: « این اسیدپاش های اصفهان که چیزی نیستند، در سال 700 حادثه اسیدپاشی داریم.»


می گویم: « دستت درد نکند، همه شان را بگیر، ولی اسیدپاش های اصفهان چی شدند؟»

با عصبانیت می گوید: « اسیدپاشی اصفهان هیچ ربطی به حجاب ندارد.»


می گویم: « من که نمی گویم به چی ربط دارد، شما اول دستگیرشان کن بعد این همه توضیح بده.»

یعنی کی می شود که به این حکومت گاگول یک حرفی بزنیم و یک جواب درست از آن بشنویم؟




نروژ چگونه پول نفت را خرج می کند؟

نروژ چگونه پول نفت را خرج می کند؟



نروژ پنجمین کشور صادرکننده نفت دنیا است و درآمد سالانه نفتش حدود 40 میلیارد دلار است، اقتصاد نروژ البته تنها مبتنی و متکی بر نفت نیست. در همه تحقیق‌های بین‌المللی درباره نابرابری درآمدی کشورها، نروژ در صدر کشورهایی است که نابرابری درآمدی ندارند. ثروت در این کشور به صورت عادلانه و یکپارچه میان مردم توزیع می‌شود.


اینجا نروژ است، چهارمین کشور ثروتمند دنیا، کشوری که 80 درصد هزینه مهدکودک‌ها را دولت به‌صورت یارانه پرداخت می‌کند. به همین خاطر والدین می‌توانند ماهی 116 دلار اضافه بر شهریه مهدکودک، برای حضور یک سرآشپز حرفه‌ای برای کودکانشان بپردازند. به ویژه اگر بدانید که حقوق ماهانه مردم نروژ 50 درصد از متوسط کشورهای عضو اتحادیه اروپا بالاتر است. نروژ عضو اتحادیه اروپا نیست.


این توزیع عادلانه ثروت در جامعه، نکته‌ای است که نروژ را از دیگر کشورهای نفتی جهان منحصربه‌فرد و مجزا می‌کند، اما نروژ چطور ثروت نفتش را مدیریت می‌کند؟


تا سال 1969 یعنی قبل از آنکه نفت کشف شود، استاوانگر که اکنون بندر نفتی در دریای شمال و پایتخت نفتی نروژ است، یک شهر ماهیگیری بود که مهم‌ترین و هیجان‌انگیزترین اخبارش به فصل ماهیگیری مربوط می‌شد. کاهش شدید منابع شیلات دریای شمال در سال 1870، این شهر و کل نروژ را تحت تاثیر قرار داد. جریان پرشتاب صنعتی‌شدن همسایگان نروژ باعث این کاهش منابع شیلات شده‌بود. این وضعیت برای مدتی ادامه داشت تا اینکه نفت همه چیز را تغییر داد.


در سال 1960 و قبل از اکتشاف نفت، استاندارد زندگی در نروژ 30 تا 40 درصد پایین‌تر از سوئد و دانمارک بود. اکنون اما استاندارد زندگی بسیار بالاتر از این کشورهاست. شهر استاوانگر از یک شهر 90 هزار نفری در دهه 1960 به یک مرکز استان با جمعیتی بالغ بر 204 هزار نفر تبدیل شد. نفت این شهر را کاملا تغییر داد، به طوری‌که محل پهلوگیری و رفت‌وآمد کشتی‌های نفتی شد، دانشگاهی با ظرفیت 10 هزار دانشجو در آن ساخته شد و صاحب چندین سالن کنسرت و موزه شد. در نقاط دیگر ساحل غربی نروژ که 70 چاه نفتی در آن واقع است هم به همین صورت پیشرفت و تحول صورت گرفت.


بیماری هلندی

صنعت نفت به یک باره و از همان ابتدا، نروژ 5 میلیون نفری را ثروتمند و کامیاب نکرد. نروژ هم مانند دیگر کشورهای نفتی، به بیماری هلندی مبتلا شد. این عبارتی است که به زیان اقتصادی ناشی از وابستگی به نفت به نهادها و ساختار اقتصاد و سیستم صادرات و واردات کشورها گفته می‌شود. چون ابتدا این زیان در هلند کشف شد و مورد بررسی قرار گرفت نامش به بیماری هلندی موسوم شد.


در شهر استاوانگر مردی زندگی می‌کند که از ابتدا شاهد تاریخچه نفتی نروژ بوده است. او یک عراقی به نام فاروق القسیم است که کارش با نفت را در بصره و به عنوان زمین‌شناس نفتی شروع کرد، اما در 30 سالگی به همراه همسر نروژی‌اش برای درمان پزشکی پسرش به نروژ رفت. در سال 1968 وقتی او به نروژ رفت، در وزارت نفت مشغول به کار شد. این شغل دائمی شد و او از سال 1973 تا 1991 مدیریت منابع نفتی نروژ را به عهده داشت. بعد هم بازنشسته شد و به کار مشاوره نفتی در سطح بین‌المللی پرداخت. او زمانی را که اولین اکتشافات نفتی در نروژ صورت گرفت و واکنش مردم این کشور را به یاد می‌آورد.


مردم از درآمد سرشاری که این مایع سیاه می‌توانست برای کشورشان به همراه بیاورد، خشنود بودند. پول نفت مستقیما به بودجه دولت راه یافت و هزینه‌ها بالا رفت، اما در سال 1972 معلوم شد که اقتصاد دچار مشکل شده‌است. نروژ چهار سال به بیماری هلندی مبتلا شد. دستمزدها بالا رفته‌بود، کارخانه‌ها در رقابت با صنعت نفت، کارگران خود را از دست می‌دادند و خارجی‌ها برای سرمایه‌گذاری در صنعت نفت نروژ هجوم می‌آوردند. این هجوم ارزش پول نروژ را بالا برد و به همین خاطر مصرف‌کنندگان کالاهای صادراتی نروژ توان خرید این کالاها را نداشتند.


واکنش اولیه دولت، تقسیم یارانه نفتی میان مردم بود، اما در سال 1976، دولت نروژتصمیم گرفت که جلوی این روند را بگیرد. دولت متوجه تخریب‌های ناشی از سونامی پول نفت شده بود. دولت نروژ تصمیم گرفت کاری را بکند که دیگر دولت‌های نفتی آن زمان مانند عراق یا دیگر کشورهای خاورمیانه هیچ گاه نکردند. دولت عمدا مسیر ورود پول نفت به اقتصاد را بست. دولت نروژ ابتدا همه مزایا و اضافه درآمد شرکت‌های نفتی را جمع کرد و آن را در زمینه اکتشاف و تحقیق برای تولید نفت بیشتر سرمایه‌گذاری کرد. در سال 1995، سیل درآمدهای نفتی بیشتر شد.


به همین خاطر دولت نروژ صندوقی مخصوص برای جمع‌آوری درآمدهای مازاد نفتی تاسیس و اعلام کرد که این دارایی نسل آینده نروژی‌هاست. دولت خودش را از دست زدن به این صندوق منع کرد و قرار شد که تنها 4 درصد از درآمدهای نفتی در داخل هزینه شود و بقیه این پول صرف سرمایه‌گذاری در خارج برای خرید سهام شرکت‌های سودده جهانی یا طرح‌های پرسود شود. درواقع دولت نروژ پول نفت را به تبعید فرستاد.


نتیجه این شد که درآمدهای نفتی نروژ از سال 1995 به جای آنکه مستقیما به سمت اقتصاد روانه شود، در صندوقی جمع شود که اکنون ارزش آن به 890 میلیارد دلار رسیده‌است. این یعنی سهم هر شهروند نروژی در این صندوق معادل 170 هزار دلار است. بخشی از این پول البته صرف دوران بازنشستگی نروژی‌ها می‌شود چون نروژ با رشد جمعیت سالمند روبه‌رو است، اما هدف اصلی این صندوق، اطمینان از عدم وابستگی اقتصاد نروژ به پول نفت و برنامه‌ریزی برای روز مبادایی است که نفت تمام شود یا قیمتش مانند این روزها، به شدت کاهش یابد. این تئوری به خوبی جواب داده‌است.


اگر از شهر نفتی استاوانگر 45 دقیقه رانندگی کنید و دورتر بروید، به مزرعه پرورش ماهی سالمون می رسید. نروژ دومین صادرکننده محصولات دریایی در جهان است.


نروژ در رده‌بندی‌های جهانی، از نظر اعتماد میان شهروندان و دولت همواره در رده نخست قرار داشته‌است. یکی از دلایل این اعتماد، نحوه مدیریت درآمد و ثروت نفت و این کشور در سال‌های اخیر به‌گونه‌ای بوده که این ثروت برای نسل‌های بعدی هم باقی بماند.


دوستان گل و بلبل

دوستان گل و بلبل


در همه دنیا وقتی مردم شلوغ می کنند پلیس سر می رسد، در ایران وقتی پلیس حضور پیدا می کند، مردم شلوغ می کنند، در همه دنیا وقتی ترافیک ایجاد می شود، پلیس برای برطرف کردن آن حاضر می شود، در ایران وقتی پلیس برای کنترل ماشینها حاضر می شود، ترافیک ایجاد می شود.



در همه دنیا وقتی تخلفات مالی اتفاق می افتد، دولت قوانین ضدفساد وضع می کند و با فساد مبارزه می کند، در ایران وقتی سروکله دولت در اقتصاد پیدا می شود، تازه فساد مالی ایجاد می شود. تمام این 37 سال را بگردید، تک تک پرونده های مالی را دنبال کنید، حتی یک پرونده فساد مالی پیدا نمی کنید که بدون دخالت دولت یا حکومت رخ داده باشد.


وزیر اطلاعات خبر داد که : « بیست نفر از مدیران میانی دولت سابق در ارتباط با تخلفات مالی بازداشت شدند.» یعنی کلا همین یک دولت عدالت گستر که هفته ای هفت بار رئیس دولتش دست به جیب بود تا فهرست مفسدین اقتصادی را منتشر کند، مهم ترین دولت تاریخ ایران است که بیشترین فساد مالی را انجام داد.


روحانی گفت: « اگر اطلاعات، تفنگ، پول، سرمایه، سایت، روزنامه و خبرگزاری را همه یکجا جمع کنیم، ابوذر و سلمان هم فاسد می شوند.» تا کسی تصمیم بگیرد با فساد مالی مبارزه کند، بلافاصله مجلس و قوه قضائیه یک برچسب عامل فتنه روی او می چسبانند و طرف را به طرف زباله دانی تاریخ هدایت می کنند، تا کسی تصمیم می گیرد با دزدی و غارت اموال مردم مبارزه کند، بلافاصله همه نمایندگان مجلس و ائمه جمعه گیر می دهند به ساپورت زنان و فاق شلوار مردان و کنسرت موسیقی و تولید فیلم سینمایی و خط قرمز هسته ای و نمی گذارند کسی به فساد مالی رسیدگی کند.


سپاه هم که مثل خرس، منظورم فیروزآبادی نیست، کلا عرض شد، نشسته بالای سر اقتصاد کشور و نفت را دارد تزریق می کند به بدن.


از آن طرف آیت الله خامنه ای گفته است: « چرا اقدام قاطع در مبارزه با فساد انجام نمی شود که نتیجه را مردم به صورت ملموس مشاهده کنند.»


از همان اول که فساد مالی در ایران به پدیده دولتی تبدیل شد، فاضل خداداد سرش از طریق رفیق دوست به بیت رهبری وصل بود، رمضانی که بغل دست بیت رهبری داشت حال پخش می کرد، شهرام جزایری که فقط به شخص جبرئیل و میکائیل رشوه نداده بود و  عظیم ترین فساد مالی کشور هم که در همین دولت احمدی نژاد رخ داده بود.


الآن هم کسی جرات نمی کند دست به مرتضوی فاسد و بابک زنجانی و بقایی و مشائی و رحیمی و جهرمی و غیره بزند.



وقتی خود قوه قضائیه مانع پیگیری پرونده های مالی نشود، چون سیاه نمایی می شود، لابد انتظار دارند دربان مجلس با فساد مالی مبارزه کند. آن مجلس که حداقل صد نماینده اش از مرتضوی پول گرفتند و از هضم رابع هم گذراندند، آن دولت هم که وزرایش با اسم مستعار در حال محاکمه با ریتم اسلوموشن هستند، خود رئیس قوه قضائیه هم که داداشش صاحب پرونده است و مهم ترین قاضی اش یعنی مرتضوی اند خلافکارهای کشور است. یک بررسی ساده بکنی می بینی نود درصد خلاف های مالی را افرادی در قوه قضائیه و مجلس دارند پیگیری می کنند که خودشان آن را انجام دادند.



خدا هنوزم آخرالزمان نشده ؟ اگر نشده یا ما را به جهنمت ببر یا اینان را به بهشت تا دست از سر هم برداریم ...

حضور و غیاب استعمارگران

حضور و غیاب استعمارگران



نبوغ هر روز شکوفه می زند و هر لحظه گل می دهد. آیت الله حائری امام جمعه شیراز و مصرف کننده نصف تولید حنای کشور اعلام کرد که « حضور و غیاب در دانشگاه طرح استعمار است.» البته حرف ایشان خیلی هم بی ربط نیست. بعید نیست ناخن گرفتن، شستن دست و رو، حمام رفتن، شستن میوه قبل از خوردن آن، آب خوردن با لیوان و بدون گذاشتن دهن به شیر آب، شانه کردن موها، راه رفتن با کفش و خیلی کارهای دیگر هم طرح استعمار باشد.


یکهو دیدی همین که دانشجویان به جای اینکه از پنجره و با طناب وارد کلاس شوند، از در وارد می شوند هم طرح استعمار باشد. معلوم نیست چند ماه بعد کاشف به عمل بیاید که دست نکردن توی دماغ و کوتاه کردن مو با وسیله ای غیر از قمه کار استعمار باشد. اصلا همین که ما به جای چرخ های چهارگوش از چرخ های دایره ای برای دوچرخه و ماشین استفاده می کنیم طرح استعماری باشد.


اصلا همین که وقتی پشت میز می نشینیم به جای اینکه مثل آقای حائری روی زمین بنشینیم، مثل استعمارگران روی صندلی می نشینیم، خودش یک طرح استعماری است. اصلا چرا مثل استعمارگران فلان جای بچه های مان را با آب می شوئیم و لیس نمی زنیم؟ جدا تا کی می خواهیم هر روز آب به آسیاب استعمارگران بریزیم؟






چی به جای چی؟

چی به جای چی؟



این خارجی ها هم فکر می کنند ما خیلی بدبختیم. خودشان بدبختند. فکر می کنند ما نه می خندیم، نه عاشق می شویم، نه تفریح و حال و حول می کنیم، نه می رقصیم، نه کتاب می خوانیم. اصلا اینطور نیست. اتفاقا همه این کارها را می کنیم، خیلی خوب هم می کنیم، فقط مال ما کمی فرق دارد.



خارجی ها برای اینکه بخندند، یکی جوک می گوید، بقیه می خندند، در ایران ائمه جمعه و مسئولان سیاسی سخنرانی جدی می کنند و ما می خندیم، در عوض وقتی که جوک و طنز می گوئیم ما را دستگیر می کنند و می برند زندان و گریه می کنیم.


خارجی ها وقتی می خواهند شعر بخوانند، به انجمن شعر می روند، شاعری شعرش را می خواند و آنها به خارجی می گویند احسنت، شاعران ما برای اینکه شعر بخوانند می روند پیش رهبر و آنجا شعر می خوانند و او می گوید احسنت، در عوض در انجمن شعر شاعران درباره سیاست شعر می خوانند و دستگیر می شوند و عالی پیام می رود زندان.


خارجی ها برای اینکه قهوه یا چای بخورند می روند کافه که یک جای خلوت است و در آنجا چای یا قهوه می خورند، ما برای خوردن چای یا قهوه و کشیدن قلیان می رویم به کوههای دربند و پلیس گیر می دهد به حجاب زن مان و دعوا می شود، در عوض وقتی وقتی می خواهیم چت کنیم به کافه می رویم و آنجا را هم پلیس تعطیل می کند.


خارجی ها برای طرح مباحث فلسفی و فکری در سالن دانشگاه جمع می شوند و در سکوت سخنرانی می کنند و در جلسات حزبی مبارزه سیاسی می کنند، ما در سالن های دانشگاه مبارزه سیاسی می کنیم و علیه حصر موسوی و آمریکا و استبداد شعار می دهیم، در عوض در جلسات سیاسی درباره مباحث هرمنوتیک گفتگو می کنیم.


خارجی ها وقتی می خواهد خوشحالی و تفریح کنند می روند استندآپ کمدی و با دیدن فیلم سینمایی خوش می گذرانند، ما وقتی می خواهیم استندآپ کمدی ببینیم، به سخنرانی قرائتی یا حاج آقا دانشمند که برای تبلیغ دین حرفهای خنده دار می زند گوش می کنیم. در عوض برای مبارزه سیاسی به خانه هنرمندان می رویم و هنرمندان مان بخاطر فیلمسازی می روند زندان.


خارجی ها وقتی می خواهند خودشان را تکان بدهند می روند کنسرت موسیقی، بعد وقتی می روند عزاداری سکوت می کنند، ما وقتی می خواهیم خودمان را تکان می دهیم می رویم عزاداری و سینه زنی می کنیم، در عوض وقتی می رویم کنسرت موسیقی، خیلی مودب می نشینیم و سعی می کنیم اصلا تکان نخوریم.


خارجی ها برای اینکه بروند دانشگاه چهار سال رانندگی می کنند و پول در می آورند بعد با پول آن دانشگاه می روند، ما اول می رویم دانشگاه و درس می خوانیم، بعد که فارغ التحصیل شدیم، می رویم مسافرکشی می کنیم تا پول دربیاوریم.



خارجی ها وقتی می خواهند عاشق بشوند می روند یک زن یا مرد جذاب و دوست داشتنی می گیرند و عاشقش می شوند و به او می گویند « روح منی مارگریت، عشق منی مارگریت» بعد با مارگریت همفکری می کنند و برای مبارزه سیاسی به یک حزب می روند و به اهداف شان می رسند. ما وارد یک حزب می شویم و عاشق رهبرش می شویم و عاشقانه به او می گوئیم « روح منی .....، بت شکنی .....» یا « مسعود، مریم، عشق منی رجوی» یا می گوئیم « خاتمی! دوستت داریم» بعد در جریان مبارزه با یکی از همفکران مان ازدواج می کنیم و برای ازدواج همه جور حساب و کتاب می کنیم و سعی می کنیم با همسرمان کار مطالعاتی و فکر کنیم.



خارجی ها برای اینکه دولت را تغییر بدهند در انتخابات شرکت می کنند و بعد از انتخابات یک دولت جدید و متفاوت سر کار می آید، ما برای اینکه دولت را عوض کنیم، یک انقلاب می کنیم و بعد از انقلاب و کلی کشت و کشتار و خین و خین ریزی دوباره چیزی شبیه همان دولت قبلی می آید سر کار. نتیجه گیری اخلاقی: ما همان کارهایی را می کنیم که بقیه می کنند، فقط جاش فرق می کند.



سرچشمه