این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

برادر کفنپوش

برادر کفنپوشم سلام.حالت خوب است؟

قضیه تجاوز دو مامور رسمی عرب در رسمی ترین مرکز دولتی عربستان یعنی گیت بازرسی فرودگاه عربستان را شنیدی؟

رگ غیرتت باد نکرد؟

مثل اینکه رگ غیرت تو هم انتخابی کار میکند؟

اگر این تجاوز توسط مامور اسراییلی به یک نوجوان فلسطینی شده بود الان تو صف ثبت نام برای اعزام به غزه بودی.

راستی اگر بمیریم هم کم است!؟

کجایند آن نامردانی که برای یک قدم زدن ظریف با کری طلب مرگ میکردند.؟

آیا الان وقت مردن نیست.

کجایند آن فتوادهندگانی که با دیده شدن چند تارموی زنان خودشان را پاره میکردند.

آیا فتوادانشان پاره شده.

حاجی زیارت قبول .

خوب پسرت را بردی تا معنویتش را تکمیل کند.تو اگر غیرت داشتی مگرفرودگاه را ترک میکردی.

باور کنید دولت هم کاری نخواهدکرد.چون زمزمه ها بلند است که ماموران عرب گفته اند این بار اولمان نیست.حتی با زایران زن ایرانی هم اینکار را کرده ایم.وبا شنیدن این حرفها مسئولین ما لا اقل برای مبرا کردن حاج خانمهایشان قضیه را ماسمالیزه خواهند کرد. حاج آقا زیارت قبول .سعیکم مشکور.




چی به جای چی؟

چی به جای چی؟



این خارجی ها هم فکر می کنند ما خیلی بدبختیم. خودشان بدبختند. فکر می کنند ما نه می خندیم، نه عاشق می شویم، نه تفریح و حال و حول می کنیم، نه می رقصیم، نه کتاب می خوانیم. اصلا اینطور نیست. اتفاقا همه این کارها را می کنیم، خیلی خوب هم می کنیم، فقط مال ما کمی فرق دارد.



خارجی ها برای اینکه بخندند، یکی جوک می گوید، بقیه می خندند، در ایران ائمه جمعه و مسئولان سیاسی سخنرانی جدی می کنند و ما می خندیم، در عوض وقتی که جوک و طنز می گوئیم ما را دستگیر می کنند و می برند زندان و گریه می کنیم.


خارجی ها وقتی می خواهند شعر بخوانند، به انجمن شعر می روند، شاعری شعرش را می خواند و آنها به خارجی می گویند احسنت، شاعران ما برای اینکه شعر بخوانند می روند پیش رهبر و آنجا شعر می خوانند و او می گوید احسنت، در عوض در انجمن شعر شاعران درباره سیاست شعر می خوانند و دستگیر می شوند و عالی پیام می رود زندان.


خارجی ها برای اینکه قهوه یا چای بخورند می روند کافه که یک جای خلوت است و در آنجا چای یا قهوه می خورند، ما برای خوردن چای یا قهوه و کشیدن قلیان می رویم به کوههای دربند و پلیس گیر می دهد به حجاب زن مان و دعوا می شود، در عوض وقتی وقتی می خواهیم چت کنیم به کافه می رویم و آنجا را هم پلیس تعطیل می کند.


خارجی ها برای طرح مباحث فلسفی و فکری در سالن دانشگاه جمع می شوند و در سکوت سخنرانی می کنند و در جلسات حزبی مبارزه سیاسی می کنند، ما در سالن های دانشگاه مبارزه سیاسی می کنیم و علیه حصر موسوی و آمریکا و استبداد شعار می دهیم، در عوض در جلسات سیاسی درباره مباحث هرمنوتیک گفتگو می کنیم.


خارجی ها وقتی می خواهد خوشحالی و تفریح کنند می روند استندآپ کمدی و با دیدن فیلم سینمایی خوش می گذرانند، ما وقتی می خواهیم استندآپ کمدی ببینیم، به سخنرانی قرائتی یا حاج آقا دانشمند که برای تبلیغ دین حرفهای خنده دار می زند گوش می کنیم. در عوض برای مبارزه سیاسی به خانه هنرمندان می رویم و هنرمندان مان بخاطر فیلمسازی می روند زندان.


خارجی ها وقتی می خواهند خودشان را تکان بدهند می روند کنسرت موسیقی، بعد وقتی می روند عزاداری سکوت می کنند، ما وقتی می خواهیم خودمان را تکان می دهیم می رویم عزاداری و سینه زنی می کنیم، در عوض وقتی می رویم کنسرت موسیقی، خیلی مودب می نشینیم و سعی می کنیم اصلا تکان نخوریم.


خارجی ها برای اینکه بروند دانشگاه چهار سال رانندگی می کنند و پول در می آورند بعد با پول آن دانشگاه می روند، ما اول می رویم دانشگاه و درس می خوانیم، بعد که فارغ التحصیل شدیم، می رویم مسافرکشی می کنیم تا پول دربیاوریم.



خارجی ها وقتی می خواهند عاشق بشوند می روند یک زن یا مرد جذاب و دوست داشتنی می گیرند و عاشقش می شوند و به او می گویند « روح منی مارگریت، عشق منی مارگریت» بعد با مارگریت همفکری می کنند و برای مبارزه سیاسی به یک حزب می روند و به اهداف شان می رسند. ما وارد یک حزب می شویم و عاشق رهبرش می شویم و عاشقانه به او می گوئیم « روح منی .....، بت شکنی .....» یا « مسعود، مریم، عشق منی رجوی» یا می گوئیم « خاتمی! دوستت داریم» بعد در جریان مبارزه با یکی از همفکران مان ازدواج می کنیم و برای ازدواج همه جور حساب و کتاب می کنیم و سعی می کنیم با همسرمان کار مطالعاتی و فکر کنیم.



خارجی ها برای اینکه دولت را تغییر بدهند در انتخابات شرکت می کنند و بعد از انتخابات یک دولت جدید و متفاوت سر کار می آید، ما برای اینکه دولت را عوض کنیم، یک انقلاب می کنیم و بعد از انقلاب و کلی کشت و کشتار و خین و خین ریزی دوباره چیزی شبیه همان دولت قبلی می آید سر کار. نتیجه گیری اخلاقی: ما همان کارهایی را می کنیم که بقیه می کنند، فقط جاش فرق می کند.



سرچشمه

مملکت بی صاحب یعنی جایی که

مملکت بی صاحب یعنی جایی که : حتی نمی توانی انتخاب کنی که بچه دار شوی یا نه ...


مملکت بی صاحب یعنی جایی که : حتی نمی توانی انتخاب کنی که چه لباسی بپوشی ...


مملکت بی صاحب یعنی جایی که :رای به نماینده ای می دهی که از حقوقت دفاع کند ؛ اما همان نماینده (فاطمه آلیا) در مجلس بر علیه زنان سخن می گوید ...


مملکت بی صاحب یعنی جایی که : رئیس جمهور باسواد ، دانایان را به بی خردی و بی سوادی متهم می کند ...


مملکت بی صاحب یعنی جایی که :هنوز مشکل تورم وجود دارد اما در مجلس قانون گذار آن در مورد ساپورت پوشیدن یا نپوشیدن زنان بحث می شود ...


مملکت بی صاحب یعنی جایی که :سخنان رهبرش به راحتی زیر پا گذاشته می شود ...





مملکت بی صاحب یعنی جایی که ...