این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

بجای " منظره"، "منظر"، " نظر" و " منظور" واژه های پارسی " چشم انداز، دیدگاه، نگر و فردید را به شیوه ی زیر بکار بگیریم.

بجای " منظره"، "منظر"، " نظر" و " منظور" واژه های پارسی " چشم انداز، دیدگاه، نگر و فردید را به شیوه ی زیر بکار بگیریم.


landscape/ Landschaft

چه منظره ی روح انگیزی= چه چشم انداز دل انگیزی
sight -view - face /Sicht - Gesicht
از دیدن این منظره ی فجیع مریض شدم=از دیدن این دیدار دلخراش بیمار شدم.


-------------------دیدار-------------------

کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
حافظ


aspect/Aspekt

تا حالا از این منظر به این قضیه نگاه نکرده بودم = تاکنون از این کنج به این داستان نگاه نکرده بودم = تا کنون از این دیدگاه به این داستان ننگریسته بودم


look/Blick
او نظری به وی انداخته و رفت= او نگاهی به وی انداخته و رفت


opinion/Ansicht
اگر نظر مرا بخواهید..= اگر نگر مرا بخواهید..
در نظر من, داستان اینجوری نیست = به دید من, داستان اینجوری نیست


purpose/Absicht

منظور شما از این گفته چیه؟ = خواست شما از این گفته چیست؟ = فردید شما از این گفته چیست؟
آنچه که منظور نظر من است.. = آنچه فردید من است...


شایستن و بایستن

بیشتر ما شاید ریشه ها و شاخه های دو کارواژه ی "شایستن " و "بایستن" را ندانیم، چون از آنها بسیار اندک سود میبریم. در  نگاره ای که برای شما فراهم کرده ام، واژه هایی را که از این دو ریشه پدید میایند 
بهمراه چم انها نگاشته ام. در آن میبینید که واژه هایی همچون " امکان و وجوب"، " ممکن و واجب" یا " جبر و اختیار"، از این دو ریشه پدید میایند که میتوان از آنها بجای همتای پارسی این واژه های تازی ، بویژه درنوشتارهای وابسته به "فلسفه و منطق" سود برد.


بیایید واژه " قدیم / قدیمی " را از زبان توانمند خود بیرون کرده و بجای انها، واژه هایی را که در نمونه های زیر میاید بکار ببندیم.

بیایید واژه " قدیم / قدیمی " را از زبان توانمند خود بیرون کرده و بجای انها، واژه هایی را که در نمونه های زیر میاید بکار ببندیم.



این خانه ی قدیمی دیگر کلنگی شده= این خانه ی کهنه دیگر کلنگی شده.


این خرابه ی قدیمی بدرد سکونت نمیخورد= این ویرانه ی کهن بدرد خانمان نمیخورد.


از قدیم اینجا مصلا (مصلی) بود = از دیرباز اینجا نمازخانه بود .


در زمان قدیم هر دلار چند ریال بود= در گذشته هردلار چند ریال بود.


این لباس قدیمی را بینداز دور= این جامه ی کهنه را دور بینداز.


ریال واحد پول قدیم پرتغال بود= ریال یکان پولی پیشین پرتغال بود.


قاجاریه قدیمی تر از پهلویها است= قاجار ها پیشتر از پهلوی ها بودند.


---فلسفه----
این جهان قدیم است یا حادث؟= این جهان بی آغاز است یا آغازمند؟


قدمت جهان را کسی نمیداند= دیرینگی جهان را کسی نمیداند.


ماده مقدم بر روح بود یا بالعکس؟ = ماده پیشتر از روان بود یا بوارونه؟



-----باستان------

در هند قدیم، آشوکا حاکم بود= در هند باستان آشوکا فرمان میراند.


یکی از ملکه های قدیمی مصر، به اسم "نه فر تی تی "، خیلی وجیه بود=یکی از شهبانو های باستانی مصر، بنام " نه فر تی تی " ، بسیار زیباروی بود. یا یکی از شهبانوان باستانی مصر، بنام " نه فر تی تی " ، بس خوبچهر بود.


این واژه ها را بیرون بیندازیم: دغل، مکر، حیله ، خدعه، تزویر = فریب، ترفند، نیرنگ، رنگ ، کنبور( واژه فرموش شده)

این واژه ها را بیرون بیندازیم: دغل، مکر، حیله ، خدعه، تزویر = فریب، ترفند، نیرنگ، رنگ ، کنبور( واژه فرموش شده)


مرد دغل = مرد فریبکار

دغلکاری او اظهر من الشمس است =
فریبکاری او روشن (تر از آفتاب) است
روباه حیوانی مکار است = روباه جانوری فریبگر است
عمروعاص مردی حیله گر و مزوّر بود= 
عمروعاص مردی نیرنگ باز و ترفند سازبود.
( نیرنگ در باستان به چم افسونگری هم بکار میرفته)
او با خدعه حریفان خود را شکست داد=
او با رنگ ، هماوردان خود را شکست داد.
بالاخره با تزویر به حکومت نائل شد=
سرانجام با ترفند به فرمانروایی دست یافت.
و مکرش حاصل داد = و کنبورش به بر نشست.



چون که بی رنگی اسیر رنگ شد 
موسی ای با موسی ای در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کآن داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
جلال الدین بلخی ( مولوی)


ساختن واژگان جدید

ساختن واژگان جدید


زبان پارسی یک زبان بسیار نیرومند برای واژه سازی است که شاید تنها در جهان ، زبان آلمانی از آن در این زمینه برتر باشد . بهرروی هرکس میتواند با کاربرد درست دستور زبان و آیین واژه سازی، واژه هایی بسازد که "قانونی" هستند، هرچند در واژه نامه همنباشند ( گفتنی است که ما یک واژه نامه ی درد و درست نداریم ، حتی واژه نامه ی دهخدا هم یک گردآیه ی اندکی هردنبیل است). برای نمونه میتوان از ریشه ی گذشته ی یک کارواژه ( فعل) و پسوند "آر"، یک نام درست کرد، مانند خرید+آر = خریدار.


همینگونه میتوانیم با فروختن، فروختار را درست کنیم. ااین واژه سرتاپا فارسی است و قانونی هم هست، گرچه شاید در هیچ واژه نامه ای نباشد و هرگز نشنیده باشیم و فرهنگستان هم امضا نکرده باشد.