این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

به نام خدایی که بر پارس یاری نمود / مرا شهرتم بختیاری نمود

به نام خدایی که بر پارس یاری نمود / مرا شهرتم بختیاری نمود





به نام خدایی که بر پارس یاری نمود / مرا شهرتم بختیاری نمود

اگر ایران نداشتی بختیاری / چه کس می کرد در تو مرز داری

اگر ایران نداشت 4 لنگ و 7 لنگ / چه کس با دست خالی می کند جنگ

اگر ایران نداشت این شیرها را / به کتف انداختند 5 تیرها را

چه کس می کرد در تو مرز داری / اگر در خود نداشتی بختیاری

اگر سردارهای بختیاری / نمی بردند لشکر ز آسماری

کجا مشروطیت برپا شدستی / کجا بیرون می رفت بت پرستی

ابولقاسم کجا رفت دادهایش / که لرزد پهلوی از رادهایش

کجا مهراب خان بختیاروند / که هست نامش بلند همچون دماوند

کجا بیرق کش آن ایل 4 لنگ / علیمردان زند ؛ شمشیر بر سنگ

کجا در دشت شیر با دست خالی / بیاوردند 1000 برنو به لالی

اگر بختیاری نبود هوشیار / ز ایران در آورد دشمن دمار

نخورد بختیاری ز میدان شکست / که یزدان پرستند نه خسرو پرست

نبردند فرمان یونان و طور / همه دشمنان را سپردند به گور

کجا آن بزرگان مجلس نشین / کجا آن کج کلاهان سنگر نشین

نشستن به کوهای ایران زمین / که دشمن به میهن نگیرد کمین

اگر یونان به هکتورها بنازد بدان سردار اسعد بختیاریست / اگر یونان و بابل قلعه دارند بنای پارس و ماش از بختیاریست


من بختیاری ام


من بختیاری ام.

ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ، ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﭘﺎﺭﺱ ﻗﻮﻡ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ.

ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﻡ ﻭ ﺭﺳﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻫﺴﺖ .

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺯﺍﺩﻩ ﯼ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﻋﻤﻮﺯﺍﺩﻩ ﯼ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ . ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﻧﺴﺒﯽ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﯼ ﻓﺎﺗﺢ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺳﺒﺒﯽ ﻫﺴﺖ.

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﻗﻮﻣﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﮐﻪ ﮔﺴﺴﺘﻦ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ .
ﻧﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺭﺍﻧﺪﻩ ، ﺍﺻﺎﻟﺘﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺳﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ .

ﻓﺮﻫﻨﮕﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻘﺶ ﭼﻐﺎﺯﻧﺒﯿﻞ ﺑﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﻗﺮ ﺷﻮﻻﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﻗﻮﻣﻢ ﺑﯿﺎﺑﯿﺪ ﮐﻪ ﺣﯿﺎ ، ﻣﺘﺎﻧﺖ ﻭ ﻭﻗﺎﺭ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺍﻫﻮﺭﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﻟﺒﺎﺳﻤﺎﻥ.

ﺗﻮﺣﯿﺪﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺶ ﭼﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﮔﻪ ﻫﺎﯼ ﭼﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ﻭ ﺭﻗﺺ ﭼﻮﭘﯽ ﻣﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﭘﺎﮐﯽ ﻭ ﻃﻮﺍﻑ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺍﺯ ﮐﻬﻦ ﻋﺼﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩ .

ﻧﺸﺎﻥ ﺗﺒﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﻫﺎﯼ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﻭ ﻓﺘﻮﺕ ﺭﺍﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺧﺪﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ.

ﻣﻦ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯾﻢ . ﭘﺪﺭﻡ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺎﻫﺘﺎﺏ . ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻮﻩ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻭﺩ.

ﺗﺒﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ،ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﻮﻩ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻮﺳﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ.

ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﭼﻨﮕﯿﺰ ﻭ ﺗﯿﻤﻮﺭ ﻣﺠﻮﯾﯿﺪ.

ﻣﺮﺍ ﺍﺯﭘﺎﻧﺘﺮﻙ ﻭ ﭘﺎﻧﻌﺮﺏ ﻣﺠﻮﯾﯿﺪ .

ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﺝ ﺩﺍﺩﻥ ﻭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ .ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ .

ﺍﯾﻦ ﻫﻮﯾﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.

ﺩﻟﺖ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ؟

ﺑﻨﮕﺮ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻗﻮﻣﻢ ﮐﻪ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﯿﺒﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﯾﺎﻓﺖ؟

ﻣﻦ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯾﻢ ، ﻭﺍﺭﺙ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﻬﻦ ، ﻭﺍﮊﻩ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﯿﺎﺏ ، ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮ ...

ﺁﺭﯼ ، ﻣﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻢ ...

ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﺪﺍ ﻧﭙﻨﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﻡ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻧﺰﺩ ، ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺟﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ .

ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ، ﻣﺮﺍ ﺑﺸﻨﺎﺱ .

ﻣﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻧﻢ .


سردار اسعد بختیاری
فرمانده سپاه ایل بختیاری

کسی که تهران را در کمتر از 72 ساعت فتح کرد و سبب برکناری محمدعلی شاه قاجار از سلطنت شد


قسمتی از زندگی نامه ی سردار اسعد بختیاری

قسمتی از زندگی نامه ی سردار اسعد بختیاری



علی‌قلی‌خان بختیاری معروف به سردار اسعد بختیاری، نامی که نقش کلیدی در شکل گیری انقلاب مشروطه داشت اما هیچگاه به اندازه نامیان دیگر همچون ستارخان و باقرخان به او پرداخته نشد.

سردار اسعد برای بختیاری‌ها یک اسطوره است و برای بسیاری متجددان در ایران یک قهرمان نهضت مشروطه.
علی‌قلی‌خان بختیاری متولد ۱۲۳۶ معروف به سردار اسعد، از رؤسای ایل بختیاری و فرمانده فاتحان تهران، در جریان انقلاب مشروطه بود. وی با فتح تهران به استبداد محمد علی شاه قاجار پایان داد.

علی‌قلی‌خان که پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی به فرمان محمدعلی‌شاه، به پشتیبانی از برادر و پسرعموی خود، در اعتراض به این عمل برخاسته و پس از فتح اصفهان به دست سواران بختیاری، از راه عراق، خود را به بختیاری رسانده و شخصاً فرماندهی سواران بختیاری را، در فتح تهران و احیای مشروطیت، عهده‌دار شد و بلافاصله به عضویت دادگاه عالی انقلاب تعیین شد.

وی در برهه‌ای از تاریخ ایران، در منصب وزیر جنگ و دوره‌ای نیز عهده‌دار وزارت داخله بود. از دیگر وقایع مهم در زمان حیات سیاسی علیقلی‌خان، اکتشاف نفت در مناطق جنوب و جنوب‌غربی فلات ایران، در استان خوزستان و چاه شماره یک مسجدسلیمان بود.

علی قلی خان سردار اسعد، در اوایل جوانی به تحصیل مشغول شد و پس از آموختن زبان عربی ، زبان فرانسه آموخت.
علی‌قلی‌خان، در سال ۱۲۵۵ شمسی، با بی‌بی مهرجان، دختر یکی از بزرگان بختیاری، ازدواج کرد. نخستین فرزند او در سال ۱۲۵۸ شمسی زاده شد و از طرف حسین‌قلی‌خان؛ جعفرقلی‌خان نام‌گذاری گردید، که بعدها سردار بهادر و پس از درگذشت علی‌قلی‌خان، به سردار اسعد سوم ملقب گشت.

سردار اسعد، پس از به قتل رسیدن ناصرالدین شاه، مامور نظم تهران شد و در زمان مظفرالدین شاه نیز، فرمانده سواران بختیاری، با لقب سرتیپی باقی‌ماند. مدتی نیز به عنوان ایلخانی بختیاری، از جانب مظفرالدین شاه انتخاب شد. اما در این سمت، با رقابت شدید برادرش نجف‌قلی‌خان صمصام‌السلطنه که از او بزرگتر بوده و طبق پیمان‌نامه‌های سران ایل، حق ایلخانیگری از آن او بود، مواجه شد و کنار گرفت.

در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی، ابتدا به هندوستان رفت و پس از مدت کوتاهی هند را به مقصد مصر ترک کرد. اقامت وی در مصر نیز کوتاه بود و پس از چند هفته، از مصر به مکه رفته و سپس عازم پاریس شد.
سردار اسعد، دو سال در پایتخت‌ها و شهرهای مهم اروپا زندگی کرد. شاید نخستین جرقه‌های فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی وی، در این مقطع آغاز شد.

علی‌قلی‌خان، در سال ۱۲۸۱ به تهران بازگشت و در سال ۱۲۸۲ که اسفندیار خان، برادر بزرگش درگذشت، راهی بختیاری شد و بین خانواده ایلخانی یعنی برادران خود و خانواده حاجی ایلخانی، که عموزاده‌هایش بودند، صلح و آشتی برقرار کرد. سپس در سال ۱۲۸۳ به پیشنهاد عین‌الدوله، از طرف مظفرالدین شاه، لقب سردار اسعد گرفت و نشان حمایل به وی داده شد. همچنین ماًمور نظم لرستان گردید.

پس از افتتاح مجلس اول، در ۱۴ مهر ماه ۱۲۸۵ برای معالجهً چشم خود، بار دیگر به اروپا سفر کرد و در شهر پاریس اقامت گزید. پس از مداوای چشم، شروع به مطالعه و ترجمهً کتب فرانسه و انگلیسی نمود.
پس از بمباران مجلس، در روز چهارشنبه ۳ تیر ۱۲۸۷ که تعدادی از رجال و آزادیخواهان راهی زندان شدند، وی در پاریس بود.

بنا به تصریح ملک‌زاده، سردار اسعد، همکاری خود با مجامع آزادی‌خواهی را، از سال ۱۲۸۳ آغاز کرده است. در همان سال، جلسه‌ای از رجال آزادی‌خواه و به رهبری او برگزار شد. ملک‌زاده این مجمع را؛ هستهً اصلی انقلاب مشروطیت ایران می‌داند.

سردار اسعد همکاری خود، با آزادی‌خواهان را پس از بمباران مجلس شورای ملی و در سال ۱۲۸۷ بطور آشکار، آغاز کرد. در این سال، با تجمع مشروطه‌خواهان و رجال مخالف محمدعلی‌شاه در اروپا، علی‌قلی‌خان نیز، به جرگه آنان پیوست.

در این‌باره، ملک‌زاده می‌نویسد:
ایرانیان مهاجر مقیم اروپا، سردار اسعد را تشویق به رفتن ایران و قیام علیه محمدعلی شاه نمودند. چند نفر از آن‌ها، من‌جمله شکرالله‌خان معتمد خاقان که بعدهاً لقب قوام‌الدوله یافت، به اتفاق سردار اسعد به ایران مراجعت کرد و به اصفهان رفت و در سفر جنگی از اصفهان به تهران، با او همراه بود.

مخبرالسلطنه هدایت، که در این موقع در اروپا بوده‌است، می‌نویسد:
شاخص میان ایرانیان، علی‌قلی‌خان سردار اسعد است. گاهی به منزل او می‌روم... غالباً اشخاص، سر سفره او حاضر می‌شوند. عصر به کافه دولاپه، جنب اپرا می‌رود. باز، جمعی دور او را گرفته‌اند...
مخبرالسلطنه سپس می‌نویسد؛ که از او خواسته‌است تا به ایران رفته، رهبری نهضت را به عهده بگیرد. اما او گله می‌کند، که؛ تنها است! مخبرالسلطنه می‌گوید؛ کار را یک نفر می‌کند.

این تشویق‌های ایرانیان، باعث حرکت سردار اسعد می‌شود. البته اقدام موفقیت آمیز بختیاری‌ها، در فتح اصفهان نیز به او امیدواری بیشتری داده بود.

سردار اسعد در ۱۶ اردیبهشت ۱۲۸۸ خورشیدی وارد ایران شد.
ابتدا با شیخ خزعل، شیخ قدرتمند اعراب خوزستان، ملاقات کرد و با او متحد شد. سپس وارد بختیاری شد و متعاقب آن با خوانین قشقایی سوگندنامه‌ای را امضا کرد. هم پیمان شدن با خوانین و شیوخ بسیار حیاتی بود، زیرا او برای حرکت به سمت تهران می‌بایست از پشت سر مطمئن باشد !
سردار اسعد پس از عقد قرارداد با رؤسای ایلات مذکور، درصدد اتحاد با رقبای خانوادگی خود برآمد.

سردار اسعد با همراهی خوانین بختیاری سپاهی قریب به هفتصد نفر جمع آوری کرد و راهی تهران شد.

قبل از حرکت، طی نامه‌ای به شیخ‌السفرا، وزیر مختار اتریش، هدف از حرکت خود را تشریح کرد و از دولت‌های قدرتمند خواست تا از مداخله نظامی در ایران خودداری کنند.

پس از حرکت سردار اسعد، پسر ارشدش جعفرقلی‌خان سردار بهادر و غلامحسین خان سالار محتشم با سپاهی برای پیوستن به سردار اسعد راهی تهران شدند و سلطان محمد خان سردار اشجع با سردار ظفر به رسم ایلی هم پیمان شدند.

سردار اسعد در حرکت خود به سمت تهران، مشکل اصلی خود را برخورد با نیروهای بختیاری مدافع تهران و به فرماندهی امیر مفخم بختیاری می‌دانست و تلاش زیادی نمود تا با آن‌ها درگیر نشود. برای این مقصود نامه‌هایی به او نوشت.

متن یکی از نامه‌های سردار اسعد به امیر مفخم:
اگر می‌خواهی به شاه وفادار بمانی، می‌توانی با نیروهای دیگر درگیر شوی! زیرا درگیری با نیروهای بختیاری ایل را به خاک و خون می‌کشاند...


سپس نیروهای بختیاری به فرماندهی سردار اسعد از جنوب و نیروهای مجاهدین از شمال راهی تهران گردیدند و با هماهنگی‌هایی که با هم داشتند، در بادامک به هم رسیده و در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۸ وارد تهران شدند.
در این باره خبرنگار تایمز می‌نویسد:
حرکت ناگهانی آنان بسی زیرکانه و به‌نحو درخشانی انجامید، بدون انداختن تیری توانستند رخنه به شهر نمایند.


پس از درگیری‌های پراکنده، شهر به تصرف مجاهدین درآمد؛ و در روز جمعه ۲۵ تیر ۱۲۸۸ (۱۶ ژوئیه ۱۹۰۹ میلادی) داستان جنگ پایان یافت و در ساعت ۸:۳۰ صبح شاه با پانصد تن از سربازان و بستگان و سران و مرتجعین به سفارت روس در زرگنده پناهنده شد.

در تاریخ ۲۵ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی در بهارستان مجلس مهمی به نام "مجلس فوق‌العاده عالی"، با حضور رؤسای دوره اول مجلس شورای ملی و سرداران قشون ملی و عده‌ای از تُجار و وزرا و شاهزادگان، تشکیل شد. در همین مجلس، به اتفاق آراء سردار اسعد به سمت وزیر داخله منصوب گردید.

همچنین در مجلس فوق‌العادهٔ عالی و به اتفاق آراء، محمدعلی‌شاه از سلطنت خلع و سلطنت به پسرش احمدمیرزا واگذار گردید و چون احمدمیرزا بیش از دوازده سال نداشت، علی رضا خان قاجار، ملقب به عضدالملک، به سمت نیابت سلطنت تعیین شد.

در کابینه‌ای که به تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۲۸۹ تشکیل گردید، علی‌قلی خان سردار اسعد، به مقام وزارت جنگ منصوب گردید.

بعدها محمدعلی‌شاه مخلوع که قریب به دو سال در خارج از ایران بود، تصمیم به مراجعت نمود. حاج علیقلی‌خان سردار اسعد که در آن ایام در پاریس زندگی می‌کرد، اولین کسی بود که دولت ایران را از سوء نیت محمدعلی‌شاه آگاه ساخت و با تلگراف رمز به صمصام‌السلطنه که ریاست بختیاری‌ها را برعهده داشت، توصیه کرد برای حفظ مشروطیت و آزادی ملت ایران از هیچ گونه فداکاری خودداری نکنند.

در ایامی که علی‌قلی‌خان، در پاریس اقامت داشت، تلگراف‌های متعددی از طرف مجلس شورای ملی و ناصرالملک؛ نایب‌السلطنه به وی رسید. سردار اسعد قریب یک سال در اروپا بود، مجلس مکرراً او را برای بازگشت به ایران دعوت کرده بود، ولی او تا تیر ماه ۱۲۹۱ در اروپا ماند. در این هنگام ناصرالملک تصمیم مسافرت خود، به اروپا را، به اطلاع سردار اسعد رسانده، او را برای نظارت در امر حکومت، به طهران دعوت کرد. سپس وی به طهران بازگشت و ناصرالملک راه اروپا را در پیش گرفت.

سردار اسعد، نیابت سلطنت را چندی زیر نظر داشت و خانه‌اش محل مراجعات مردم بود و تلاش نمود، افراد مسلح بختیاری را به نظم وادار کند و صمصام‌السلطنه را در کارهای کشورداری راهنمایی نماید.

سردار اسعد در بین خوانین بختیاری، امتیازات ویژه‌ای داشت. در تاریخ‌های بختیاری که شرح اختلافات و درگیری‌های داخلی را نگاشته‌اند، بندرت از او در دسته بندی‌های خانوادگی یاد شده‌است. سردار اسعد را می‌توان محور اتحاد در ایل بختیاری دانست.

کتیبه سردار اسعد:
این کتیبه، به دستور علی‌قلی‌خان سردار اسعد، در سال ۱۲۸۴ نوشته شده‌است، که شجره‌نامه او و ریاست اجدادش بر ایل بختیاری را بیان می‌کند. محل این کتیبه در پنج کیلومتری جنوب شهرفارسان معروف به پیرغار می‌باشد.
در پایین این کتیبه، این جمله افزوده شده است:
در تاریخ هفتم محرم ۱۳۳۶ هجری قمری مطابق اول میزان، مرحوم سردار اسعد در طهران به رحمت ایزدی پیوست...


علی‌قلی‌خان سردار اسعد سرانجام در روز سه‌شنبه ۱ آبان ۱۲۹۶ در تهران درگذشت و از طرف دولت با تشریفات رسمی و احترام نظامی در حالی‌که جسد وی روی توپ حمل می‌شد، تشییع گردید. سپس پیکر وی به اصفهان منتقل شد و در مقبره خانوادگی در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
از نکات قابل‌توجه زندگانی سردار اسعد بختیاری فعالیت سیاسی در دوران سلطنت چهار شاه از سلسله قاجار می‌باشد.


سردار اسعد سوم

سردار اسعد سوم


جعفر خان سردار بهادر از رؤسای ایل بختیاری و از فاتحان تهران در جریان انقلاب مشروطه در ایران. پسر ارشد علیقلی خان سردار اسعد. پس از درگذشت پدرش به او نیز لقب سردار اسعد (سردار اسعد سوم) دادند. او وزیر جنگ ایران در زمان سلطنت رضا شاه بود و به دستور رضا شاه در ۵٫۱.۱۳۱۳ در زندان قصر کشته شد.