این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

خانه های قدیم اتاق خواب نداشت!

خانه های قدیم اتاق خواب نداشت!


خانه های قدیمی را که می بینم این نکته را درک نمی کنم که آن زمان که امکانات در حد بسیار پایین تری از حالا بوده و قدرت و توان اقتصادی مردم نیز با امروز قابل مقایسه نبوده چگونه پدران ما اینقدر برای زیبایی و آراستگی محل زندگیشان تلاش و هزینه می کردند. آنها به تک تک عناصر یک خانه به شکلی کاملا هوشمندانه شخصیت می دادند و به همه ابعاد فرهنگی و کارکرد یک منزل مسکونی به طرزی دقیق همت می گماردند و به خانه تنها به عنوان محل خواب و استراحت نگاه نمی کردند.

عناصر زیباشناختی به طرزی هنرمندانه آرامشی را به روح ساکنان این منازل تزریق می کردند که هم اکنون نیز این آرامش را با اندکی درنگ در این خانه ها عمیقا احساس می کنیم.

اما اکنون خانه های ما تنها زندان هایی هستند فاقد هیچ روح و معنایی. آپارتمان های قفس مانندی که تنها کارآیی شان دادن مجالی است برای خوابیدن و خستگی در کردن که آن هم با دغدغه ها و استرس های روزمره مان به سادگی قابل حصول نیست. اگر قرار باشد ساعاتی مداوم در یک آپارتمان بمانیم دلمان میگیرد و هر لحظه قصد فرار می کنیم. خانه های قدیم اما محل زندگی بودند. روزها هم که در آن سپری می کردی خسته و آزرده نمی شدی.

حوض و باغچه، اندرونی و بیرونی، زمستانی و تابستانی، مطبخ و مصلی، پذیرایی و هشتی و... همه را داشت اما جایی به نام اتاق خواب نداشت. هر جایی که هوس می کردی می خوابیدی و رختخوابی پهن می کردی و دلت را صفا می دادی. گاهی در حیات و روی تخت روی حوض، گاهی ایوان و گاهی پشت بام اتاق خوابت می شد. با اینکه فضای زیادی در خانه ها وجود داشت جایی را اختصاص به خواب نمی دادند. چون خوابیدن اصالت نداشت. اصل بر زندگی و جلای روح در فضای گرم منزل بود. اما آپارتمان های امروزی ما حتی اگر 40- 50 متر هم زیربنا داشته باشد اتاق خواب دارد. اتاقی برای خوابیدن که تختخوابی بزرگ و بی تناسب دائما در آن ما را به خوابیدن فرامی خواند. تنها کار مفیدی که می شود در آپارتمان کرد.

مبل ها و تخت خواب و وسایل و تلویزیون هر کدام جایگاه مشخصی دارند در زندگی آپارتمانی. برای همه اینها جایگاهی باید درنظر گرفت اما جای خودمان معلوم نیست. جای تنفس روحمان تعیین نشده. قبله آپارتمان های ما هم تلویزیون است. همه وسایل خانه با تناسب با محل تلویزیون چیده می شوند و مهمانی های ما جای تلویزیون دیدن است و در پایان فیلم و سریال همگی از هم خداحافظی می کنیم و به قفس خودمان می رویم. زن و شوهرها با تلویزیون، کامپیوتر، طبلت و موبایلشان بیش از همسرشان تعامل و مصاحبت دارند. هیچ حرفی برای گفتن برای یک زوج وجود ندارد و هر کدام سر در تنهایی خویش، سر در لاک تکنولوژیک خود منتظر فرارسیدن ساعت خوابشان هستند.

دیگر خبری از گفتگو های صمیمانه نیست. خبری از شعرخوانی و ضرب المثل نیست. بازی های بچه گانه هم دیگر جای خود را به کامپیوتر و پلی استیشن داده اند و خانه ها مجموعه جزایری هستند که هر کسی در جزیره تنهایی خویش آرام گرفته و به دیگری کاری ندارد.

دلم می گیرد وقتی می بینم که چقدر در این آپارتمان های قفس مانند بی روح چیزهای ارزشمندی را از دست داده ایم. چقدر تنها شده ایم و چقدر زندگی هایمان بی کیفیت شده. این آپارتمان ها که خانه نیستند. خانه هم خانه های قدیم.









زنانی که تاریخ ایران را تغییر دادند

زنانی که تاریخ ایران را تغییر دادند



"خانه‌هایی که دیوار‌هایش سه ذرع یا پنج ذرع ارتفاع دارد و تمام منفذ این خانه‌ها منحصر به یک در است که آن‌هم توسط دربان محفوظ است.در زیر یک زنجیر اسارت و یک فشار غیرقابل محکومیت، [زنان ایرانی] اغلب سر و دست‌شکسته، بعضی با رنگ زرد پریده، برخی گرسنه و برهنه، قسمی در تمام شبانه‌روز، منتظر و گریه‌کننده."


این تصویری است که تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه از زندگی زنان آن دوره ترسیم می‌کند. او که فکر می‌کرد بهتر از پدر و برادرانش حکومت‌داری می‌داند، آرزو داشت روزی از پشت پرده حرم بیرون آید، وزیر و وکیل شود و در دنیای مردانه حرفش را بزند.

بعد از یک قرن، بسیاری از رویاهای تاج السلطنه محقق شده است. این آرز‌وها، همچنان آرزو می‌ماند اگر زنان و مردان بسیاری برای به دست آوردنش عمر و جان فدا نمی‌کردند.
این مجموعه نگاهی است به زندگی ۱۰ زن نامدار از میان زنان قاجار تا انقلاب که از جامعه خود جلو‌تر بودند، یا نگاه به زنان و نقش آنان را در جامعه تغییر دادند.




بی بی مریم بختیاری


-سردار بختیاری و حامی جنبش مشروطه
-تولد ۱۲۵۳، اصفهان
-مرگ۱۳۱۶

او از زنان تحصیل‌کرده زمان مشروطه بود که به حمایت از آزادی‌خواهان برخاست و حتی به تهران لشکرکشی کرد.به واسطه زندگی در ایل بختیاری و پدرش که خان ایل بود تیراندازی و سوارکاری می‌دانست.

می‌گویند او از مشوقان اصلی برادرش علیقلی‌خان سردار اسعد برای فتح تهران بوده است. پیش‌تر در زمان استبداد صغیر، افراد ایل را به مبارزه علیه استعمار تشویق می‌کرده است.قبل از فتح تهران٬ همراه سواران مخفیانه وارد پایتخت شد و شبانه روی سقف خانه‌ای که رو به روی مجلس بهارستان بود سنگربندی کرد تا بعد از ورود سردار اسعد بختیاری با قزاق‌ها بجنگند.

بعد از این ماجرا در ایل بختیاری به بی‌بی‌مریم، لقب سردار دادند.

او در خاطراتش درباره دلایل اینکه زنان در جامعه عقب مانده‌اند نوشته "... تمام بدبختی‌های ما از خودمان می‌باشد،زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را می‌دانیم، اگر ما هم بدانستیم که برای چه خلقت شدیم، البته در اطراف حقوق خود جان فشانی‌ها می‌کردیم.

ما حالا فکر می‌کنیم فقط برای رفع شهوت مرد‌ها خلق شده‌ایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شده‌ایم. ما می‌توانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم ... اما ما زن‌های ایرانی ابدا از عالم انسانیت خارجیم..."

بی‌بی مریم بختیاری از معدود زنان عصر مشروطه است که خاطرات زندگی خود را نوشته است.منابع ایل بختیاری نقل کرده‌اند که سردار بی‌بی مریم بختیاری سال ۱۲۸۸ خورشیدی در جنگ آزادسازی اصفهان به همراه خواهرش بی‌بی لیلی فرماندهی یک ستون سواره نظام را به عهده داشته است.

سال ۱۲۹۵ هم که یک افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسی‌ها مبارزه می‌کرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او به تنگستان فرستاد.
گفته می‌شود که در دوران جنگ جهانی اول خانه او در اصفهان پناهگاهی بوده است برای فعالان سیاسی و فرهنگی مانند علی‌اکبر دهخدا٬ ملک‌الشعرا بهار و در مقطعی در سال ۱۲۹۹ پناهگاهی برای محمد مصدق.سایه‌ای از زندگی پارتیزانی و مقاومت‌های بی‌بی مریم بختیاری، بعدها در سرنوشت فعالان چپ دیده می‌شد. زنانی مانند مریم فیروز و اشرف دهقانی که الگوی بسیاری از زنان چپ در ایران بوده‌اند.




فروغ فرخزاد



-شاعر و فیلمساز
-تولد ۸ دی‌ماه ۱۳۱۳، تهران
-مرگ ۲۴ دی‌ماه ۱۳۴۵، تهران

پیش از فروغ فرخزاد، شاعران و نویسندگان زن آثار بسیاری خلق کرده‌اند، اما فروغ تاثیرگذاری بی‌مانندی در ادبیات و نگاه زنان در جامعه گذاشت.او دی‌ماه ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد. ۱۶ سالگی با عشق ازدواج کرد و چند سال بعد از همسرش جدا شد در حالی که یک پسر کوچک داشت.

در فاصله ۱۷ تا ۲۳ سالگی سه کتاب شعر چاپ کرد؛ اسیر٬ دیوار و عصیان. نام مجموعه اشعار نیمه اول زندگی شاعرانه‌اش نشان می‌دهد که یکی از محورهای مهم شعر‌هایش بی‌تابی، خشم از محدودیت و اسارت، نا‌رضایتی و تقلا برای رهایی بوده است.

هرچند خودش گفته بود که این مجموعه‌ها را در سال‌هایی نوشته که هنوز به مرحله تفکر نرسیده و رشد نکرده بود٬ اما صداقت او در بیان ظرافت‌های زنانه و جسارتش او را متمایز می‌کرد. جسارتی که حتی سال‌ها بعد هم پذیرش آن برای جامعه محافظه‌کار ایران دشوار بود.

چهار دهه بعد از مرگش٬ سال ۱۳۸۹ آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر ایران در جمعی از شاعران گفت "این را بدانید شعری که آن وقت فروغ فرخزاد می‌گفت، در دنیای روشنفکری آن زمان هم کسی قبول نداشت." آیت‌الله خامنه‌ای شعر "باز و عریان" فروغ را تقبیح کرده و از شاعران جوان خواسته بود در بیان عواطف حد و مرز را نگه دارند.

از فروغ فرخزاد نقل شده که سال ۱۳۳۲ در نامه‌ای گفته است "من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی‌عدالتی مردان می‌برند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم درد‌ها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است."

شهریور ۱۳۳۷ با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز پیشرو آشنا و در شرکت او به نام گلستان فیلم مشغول کار شد. این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر داد.او پاییز ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را از زندگی جذامیان آسایشگاه تبریز ساخت. فیلمی که شهرت او را به خارج از مرزهای ایران برد.

یک سال بعد مجموعه شعر تازه او به نام «تولدی دیگر» منتشر شد. مهدی اخوان ثالث شاعر هم‌دوره فروغ فرخزاد درباره این کتاب گفته است "من معتقدم تولدی دیگر نه تنها برای فروغ تولد تازه‌ای بود٬ بلکه مولود همایون شعر زنده و پیشرو امروز ما و تولد تازه برای شعر پارسی است."
فروغ با این کتاب و مجموعه بعدی‌اش به نام ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد٬ نامش را در فهرست بزرگ‌ترین شاعران معاصر ایران ثبت کرد. هرچند آنقدر زنده نماند که تأثیر صداقت و جسارت نگاهش را در نسل‌های بعد ببیند. ۳۲ سال بیشتر نداشت که در تصادفی در تهران کشته شد.




قره العین



-طاهره قره‌العین
-شاعر و عالم مذهبی
-تولد ۱۱۹۳ یا ۱۱۹۶ خورشیدی در قزوین
-اعدام ۱۲۳۱ در تهران

فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی مشهور به طاهره و قره‌العین٬ شاعر و عالم مذهبی، سال ۱۲۳۱ خورشیدی در ایران اعدام شد. گفته می‌شود او اولین زنی است که به جرم افساد فی‌الارض در ایران اعدام شده است.

طاهره در یک خانواده شیعه در قزوین به دنیا آمد. پدرش از روحانیان مشهور قزوین بود. همراه خواهرش در کودکی مقدمات علوم، فقه، اصول، کلام و ادبیات عرب را از پدر آموخت؛ در حالی که در ایران نه تنها زنان که اکثریت جامعه مردان هم بی‌سواد بودند.

او با عموزاده خود ازدواج کرد که پسر یکی از مجتهدان مشهور مکتب اصولی بود. در آن ایام که بین علمای شیخیه و اصولی اختلاف و رقابت زیادی وجود داشت، طاهره قره‌العین جذب شیخیه شد. تا جایی که برای دیدار با سید کاظم رشتی، بالا‌ترین مقام مکتب شیخیه آن زمان به کربلا رفت. لقب قره‌العین صفتی است که سید رشتی به طاهره داد.

بعد از مرگ کاظم رشتی، قره‌العین از پشت پرده به طلاب او درس می‌داد. گرایش او به شیخیه سبب خشم پدر و عمویش شد که از بزرگان مکتب اصولیون بودند.او در ‌‌نهایت بر اساس روایت‌ها به مذهب باب گروید و جز حروف حی یعنی نخستین ۱۸ نفری شد که به علی محمد باب ایمان آوردند. در راه بازگشت از عراق به ایران در شهرهای مختلف برای مذهب باب، تبلیغ می‌کرد.

مرداد ماه ۱۲۲۷ شمسی در محلی به نام بدشت واقع در چند کیلومتری شاهرود، گردهمایی چند روزه‌ سران مذهب باب برگزار شد. روایت شده که آنجا طاهره قره‌العین هنگام سخنرانی از پشت پرده بیرون می‌آید و روبنده را کنار می‌زند. این کار باعث غوغایی در میان پیروان باب می‌شود.

بعد از واقعه بدشت به دنبال تعقیب مأموران حکومت ناصرالدین شاه٬ مدتی مخفیانه زندگی کرد تا اینکه در ‌‌نهایت به اتهام کشتن محمدتقی برغانی، عموی روحانی خود دستگیر شد. حکومت می‌گفت سوء قصد به جان محمدتقی برغانی به دستور و تحریک طاهره صورت گرفته است.

طاهره که همسرش او را طلاق داده و از بچه‌هایش جدا مانده بود٬ حدود سه سال در خانه‌ای در تهران زندانی ماند. تا اینکه بعد از سوء قصد چند پیرو باب به جان ناصرالدین شاه٬ و صدور فرمان قتل بابی‌ها٬ طاهره را در باغ ایلخانی تهران مخفیانه، خفه یا اعدام کردند.

در کنار روایت‌های غالب از گرایش او به مذهب باب چند روایت دیگر هم وجود دارد که می‌گوید او گرچه از پیروان شیخیه بود، اما هیچ‌گاه بابی نشد و در زمان مرگ به مذهب شیعه درگذشت. هنگام مرگ بین ۳۵ تا ۳۸ سال داشت.




بی بی استر آبادی




-بی‌بی خانم استرآبادی
-نویسنده و طنزنویس
-تولد ۱۲۳۶ خورشیدی، استرآباد گرگان
-مرگ سال۱۳۰۰

بی‌بی فاطمه استرآبادی معروف به بی‌بی‌خانم استرآبادی از نخستین زنانی بود که در عصر مشروطه با امضای زنانه بی‌بی در نشریه‌های مشروطه مانند حبل‌المتین و تمدن مقاله می‌نوشت.
مادر بی‌بی خانم٬ ملاباجی یا معلم مکتب‌خانه دخترانه دربار قاجار بود.او قلم تند و طنزآمیزی داشت. چند سال بعد از آنکه رساله تأدیب نسوان با قلمی نا‌شناس چاپ شد٬ او رساله معایب الرجال را نوشت که طنزی بود در پاسخ به مقاله تأدیب نسوان.او در این کتاب درباره روابط زنان با شوهرانشان در خانه توصیه‌هایی را مطرح می‌کند.

در بخش دوم معایب الرجال نوشته است: "زخم زبان بد‌تر از زخم سنان است. حق است این سخن، حق نشاید نهفت. آنچه زخم زبان کند با مرد٬ هیچ شمشیر جان ستان نکند. اما از روی انصاف در هیچ عهد و زمانی و در هیچ زمین و مکانی به کسی مثلاً شده است که گفته باشد قربانت بگردم، او در جواب بگوید زهرمار؟ تا مرد خود صد مرتبه زخم زبان به زن چندان نزند و زن را ملجاء نکند، زن یک مرتبه جواب زشت ندهد. جواب هر جفنگی یک جفنگ است، کلوخ انداز را پاداش سنگ است!''

خانم استرآبادی اولین مدرسه دخترانه تهران را با نام مدرسه دوشیزگان در سال ۱۲۸۵ شمسی هم‌زمان با انقلاب مشروطه تأسیس کرد. این مدرسه در خانه شخصی بی‌بی‌خانم برپا شد.
با کودتا علیه مشروطه و به دنبال فضای بسته سیاسی٬ برخی از افراد که مخالف تحصیل زنان بودند٬ مدرسه را مرکز فساد خواندند و به آن حمله کردند.از خاطرات افضل وزیری دختر بی‌بی‌خانم نقل شده است که یکی از روحانیان در حرم شاهزاده عبدالعظیم بر سر منبر گفته بود "بر این مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است."

در ادامه فشار‌ها برای بسته شدن مدرسه دوشیزگان٬ خانم استرآبادی نزد وزیر معارف می‌رود. وزیر معارف به او می‌گوید نام مدرسه را از دوشیزگان تغییر بدهد و فقط به دختران ۴ تا ۶ ساله آموزش بدهد. به ناچار بی‌بی خانم برای باز نگه داشتن مدرسه این شرط‌ها را اجرا می‌کند.او در تمام عمر به دنبال تربیت٬ آموزش و تعلیم حقوق زنان ایران بود.




نجم السلطنه




-ملک تاج نجم‌السلطنه
-اشرافی نیکوکار
-تولد ۱۲۳۲ خورشیدی
-مرگ ۱۳۱۱ خورشیدی

ملک تاج، ملقب به نجم السلطنه یکی از دختران فیروز میرزا، پسر عباس میرزای نایب السلطنه بود. او سال ۱۲۳۲ خورشیدی، شش سال بعد از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه متولد شد.
سه بار ازدواج کرد و هر سه بار بیوه شد. منصوره اتحادیه در کتاب «زنانی که زیر مقنعه کلاهداری نموده‌اند» می‌نویسد تربیت کودکان خردسال و اداره امور مالی از او زنی مصمم، فعال و پرجرأت ساخت.

نامه‌های به جای مانده از او به برادرش عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نخست‌وزیر ایران، بخشی از روابط اجتماعی و سیاسی دربار را آشکار می‌کند. نجم‌السلطنه مسائل و اخبار تهران را زمانی که برادرش به کرمان رفته بود، برای او تشریح می‌کرد.در یکی از نامه‌هایش به عبدالحسین میرزا فرمانفرما درباره قرض از روسیه نوشته است "برادر، مردم چه کار دارند دولت پول دارد یا ندارد، رضای میل آن را می‌کنند، مثل شما‌ها راه نمی‌روند که دو سفر خواست برود به انواع اقسام موقوف کردید..."

منصوره اتحادیه در کتابش می‌نویسد نگاه انتقادی او، در پسرش محمد مصدق هم نفوذ کرده بود. محمد مصدق حاصل ازدواج دوم نجم‌السلطنه بود.هر چند نجم السلطنه مانند بسیاری دیگر از زنان هم دوره‌اش زیر سایه مردان اطرافش بود، اما باوجود زندگی سنتی و بسته، سعی کرد از این قالب خارج شود.

نام نجم السلطنه از راه موقوفه وارد تاریخ اجتماعی معاصر شهر تهران شد. او سال ۱۳۰۷ شمسی تصمیم گرفت در ملکی که از شوهر سوم به او رسیده بود، بیمارستانی تأسیس کند. این بیمارستان، به نام بیمارستان نجمیه، ۱۵ آذر ۱۳۰۸ افتتاح شد.

نجم السلطنه بیشتر ثروت خود را وقف ساخت این بیمارستان کرد. بر اساس وقفنامه، نجم السلطنه نظارت بیمارستان نجمیه را پس از مرگش به جای آنکه به رسم معمول به پسرانش بسپارد، به دختر بزرگش واگذار کرد. پسرش محمد مصدق در همین بیمارستان درگذشت.
ستاره فرمانفرماییان، خواهر نجم السلطنه هم از زنان مشهور و تأثیرگذار قاجار بود. زنی که اولین مدرسه عالی مددکاری را در ایران تأسیس کرد.




زینب پاشا




-مبارز اجتماعی در تبریز
-تولد نامعلوم
-زندگی و مرگ در فاصله سال‌های ۱۲۳۰ تا ۱۳۰۰ خورشیدی

از جزئیات زندگی زینب پاشا پیش از جنبش تنباکو اطلاعات زیادی در دسترس نیست. گفته می‌شود که در خانواده‌ای روستایی و تهیدست در یکی از محله‌های قدیمی تبریز به دنیا آمد.
نام زینب معروف به دهباشی زینب یا زینب پاشا با شورش نان در تبریز و قیام علیه واگذاری امتیاز فروش تنباکو گره خورده است.

تابستان ۱۲۷۰ زینب پاشا در ناآرامی‌های تبریز نقش مهمی به عهده داشت. در جریان نهضت تنباکو بعد از بسته شدن بازار تبریز٬ مأموران با ارعاب و فشار دوباره دکان‌ها را باز می‌کنند. گفته می‌شود زینب پاشا که عادت داشت دو گوشه چادر را به کمر ببندند همراه عده‌ای دیگر از زنان با چوب و چماق وارد بازار می‌شوند و دکان‌ها را می‌بندند.

نوشین احمدی خراسانی در مقاله‌ای در نشریه بایا از زینب پاشا روایت کرده است که روزی در جمع تبریزی‌ها که از شرایط ناراضی بودند حاضر می‌شود و خطاب به جمع می‌گوید: "اگر شما مردان جراُت ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر می‌ترسید که دست دزدان وغارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران می‌جنگیم."

اواخر دوره ناصرالدین‌شاه هم‌زمان با شورش نان در تهران و اعتراض زنان به ناصرالدین شاه٬ شماری از زنان تبریز هم به سرکردگی زینب پاشا اعتراض خیابانی کردند. در منابع مختلف گفته شده که در جریان درگیری‌ها چند زن کشته شدند.

زینب پاشا علاوه بر ساماندهی اعتراض خیابانی به انبارهای غله از جمله انبار والی آذربایجان حمله کرد. او گندم و آرد انبار‌ها را بین گرسنگان توزیع می‌کرد.در هر دو ماجرای نهضت تنباکو و شورش نان در زمان ناصرالدین شاه زنان زیادی نقش آفرین و فرمانده اعتراض‌ها بودند، از جمله انیس‌الدوله در دربار ناصرالدین‌شاه و زنی دیگر به نام 'رستمه' در زنجان. اما هنوز هم در تبریز وقتی می‌خواهند زنی با اقتدار را مثال بزنند می‌گوید "مثل دهباشی زینب یا زینب پاشا."




صدیقه دولت آبادی



-روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان
-تولد ۱۲۶۱ خورشیدی، اصفهان
-مرگ ۱۳۴۰ خورشیدی، تهران

صدیقه دولت‌آبادی از فعالان حقوق زنان و پیشگامان روزنامه‌نگاری در ایران بود.در خانواده‌ای تحصیل‌کرده در اصفهان به دنیا آمد. زبان عربی و فارسی را از شیخ محمد رفیع طاری فرا گرفت و درس‌های دیگر را تا سطح دیپلم با معلمان خصوصی ادامه داد. در بیست سالگی با اعتضاد الحکما ازدواج کرد و چند سال بعد از او جدا شد.

۳۵ ساله بود که در اصفهان دبستان دخترانه "مکتبخانه شرعیات" را تاسیس کرد و بعد از آن انجمنی به نام 'شرکت خواتین اصفهان' را بنا گذاشت. تقریبا تمام عمر خود را وقف تعلیم و تربیت دختران و ارتقای حقوق اجتماعی آن‌ها کرد.

این آغاز فعالیت‌های خانم دولت‌آبادی برای گسترش تعلیم و تربیت دختران و حقوق اجتماعی زنان بود که کمابیش تمام عمرش را وقف آن کرد. صدیقه دولت‌آبادی سال ۱۲۹۷ مجوز اولین نشریه زنان اصفهان را به نام 'زبان زنان' را از وزارت معارف گرفت.

چندی بعد به دلیل انتقادهای تند نشریه از قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله٬ زبان زنان توقیف شد. خانم دولت‌آبادی بعد از توقیف٬ انتشار نشریه را در تهران شروع کرد.او در نشریه‌اش حجاب زنان را نقد می‌کرد. صدیقه دولت‌آبادی هرچند از خانواده‌ای مذهبی بود، اما یک دهه پیش از کشف حجاب اجباری رضاشاه٬ حجاب از سر برداشته بود.

خانم دولت‌آبادی برای درمان از ایران خارج شد٬ در ‌‌نهایت به پاریس رفت و مدرک کار‌شناسی را از دانشگاه سوربن فرانسه گرفت.

زمانی که خارج از ایران بود در دهمین کنگره 'اتحادیه بین المللی حق رأی زنان' شرکت کرد و اواخر سال ۱۳۰۶ به ایران بازگشت. مهرماه ۱۳۰۷ در وزارت معارف بخش تعلیم نسوان به او سپرده شد و سال بعد به مدیریت کل تفتیش مدارس نسوان منصوب شد.

صدیقه دولت آبادی مردادماه ۱۳۴۰ در اثر سرطان در تهران در گذشت. جمعی از فعالان حقوق زنان در ایران به پاس تلاش‌های خانم دولت آبادی برای جنبش زنان٬ سال ۱۳۸۳ جایزه و کتابخانه‌ای به نام صدیقه دولت‌آبادی تاسیس کردند.




مهرانگیز دولتشاهی




-اولین سفیر زن ایران
-تولد ۱۲۹۶ خورشیدی، اصفهان
-مرگ ۳۰ مهر ۱۳۸۷، پاریس

مهرانگیز دولتشاهی اولین زن ایرانی بود که به عنوان سفیر ایران در کشوری دیگر منصوب شد.او سال ۱۲۹۶ خورشیدی در خانواده‌ای تحصیل‌کرده به دنیا آمد. مادرش از اقوام صادق هدایت بود و پدرش از مشاوران رضاشاه. برای تحصیل به آلمان رفت و با دکترای علوم اجتماعی به ایران بازگشت.

سال ۱۳۲۵ در سازمان خدمات اجتماعی و انجمن حمایت از زندانیان مشغول به کار شد و در همین ایام 'جمعیت راه نو' را تاسیس کرد.این گروه اولین نمایشگاه بین المللی 'فعالیت زن' را با شرکت ۳۰ کشور آسیایی و اروپایی در ایران برگزار کرد.

سه دوره به عنوان نماینده کرمانشاه در مجلس شورای ملی حضور داشت. در دوران نمایندگی از طراحان 'قانون حمایت خانواده' بود که حق طلاق را برای زنان به رسمیت می‌شناخت. و همچنین داشتن همسر دوم را مشروط به اجازه همسر اول می‌کرد.

مهرانگیز دولتشاهی بخش عمده‌ای از عمر خود را صرف بهبود زندگی زنان ایرانی کرد. از جمله فعالیت‌هایش تلاش برای آموختن سواد به زنان جنوب شهر تهران بود.خانم دولتشاهی سال ۱۳۵۴ به عنوان اولین سفیر زن، عازم سفارت ایران در دانمارک شد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به این ماموریت ادامه داد.

رضا قاسمی از سفیران ایران پیش از انقلاب اسلامی می‌گوید که این انتصاب از تبعات انقلاب سفید محمد رضا شاه بود که در جریان آن از برابری حقوق زن و مرد نیز سخن می‌گفت.به گفته آقای قاسمی در دوره ماموریت خانم دولتشاهی در دانمارک بسیاری از رسانه‌های اروپایی به آن واکنش مثبت نشان می‌دادند.

خانم دولتشاهی پس از انقلاب راهی پاریس شد و تا هنگام مرگ در این شهر اقامت داشت.
کتاب «جامعه، دولت و جنبش زنان ایران» یکی از آخرین نوشته‌های خانم دولتشاهی است.




قمر الملوک وزیری




 -خواننده
-تولد ۱۲۸۴ خورشیدی، قزوین
-مرگ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸

قمرالملوک وزیری با اسم اصلی قمرخانم سید حسین‌خان، یک سال پیش از صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۴ خورشیدی در قزوین به دنیا آمد. او اولین خواننده زن ایران در دوران معاصر بود که بدون حجاب کنسرت اجرا کرد.

قمرالملوک وزیری از طریق مادربزرگش خیرالنسا با موسیقی آشنا شد. خیرالنسا که سرپرستی قمرالملوک یتیم را به عهده داشت، روضه‌خوان سفره‌های مذهبی زنانه بود.در نوجوانی در یکی از محافل خصوصی به درخواست مهمانان آوازی خواند که توجه مرتضی خان نی‌داوود، نوازنده برجسته تار را جلب کرد. او در کلاس‌های آقای نی‌داوود شرکت کرد و گوشه‌های موسیقی ایرانی را فرا گرفت.

فضای مردانه موسیقی آن دوران با قمرالملوک وزیری دگرگون شد. او که حدود ۲۰ سال بیشتر نداشت در اولین کنسرت خود در گراند هتل خیابان لاله زار تهران، قاعده سنتی را بر هم زد و سال ۱۳۰۳ در فضای مردانه موسیقی، بدون حجاب در کنسرت خواند.خودش می‌گوید در زمانه‌ای بدون حجاب کنسرت داد که "هر کس بدون چادر بود به کلانتری جلب می‌شد."

محمود خوشنام، کار‌شناس موسیقی می‌نویسد: قمر با این کار دیوار ترس را از پیش پای زنان هنرمند دیگر برداشت و راه را برای گام نهادن آنان بر صحنه هموار کرد.با گشایش رادیو در سال ۱۳۱۹ صدای قمرالملوک وزیری به گوش همه رسید.

آوازها و تصنیف‌های قمر از لحاظ شعری و ادبی هم قابل توجه است. شاعران تصنیف‌ها و آوازهای قمر شاعران مشهوری چون علی اکبرخان شیدا، میرزادۀ عشقی، عارف قزوینی، ایرج میرزا و ملک الشعرا بهار بوده‌اند.قمر علاوه بر قطعات بی‌شمار آوازی، نزدیک به ۲۰۰ تصنیف در زندگی ۵۴ ساله خود ضبط کرد که بسیاری از آن‌ها از میان رفته است.




فرخ رو پارسا



دادگاه فرخ‌رو پارسا بعد انقلاب. عکس از موسسه پژوهش‌های سیاسی


-فرخ‌رو پارسا
-اولین وزیر زن ایران
-تولد اول فروردین ۱۳۰۱
-اعدام در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹

فرخ‌رو پارسا در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد.فخرآفاق پارسا٬ مادر فرخ‌رو پارسا مدیر مجله جهان زنان و از فعالان حقوق زنان بود. او چهار شماره نشریه را یک سال بعد از به دنیا آمدن فرخ‌رو پارسا منتشر کرد.

 در شماره آخر٬ انتشار دو مقاله درباره "ضرورت تحصیل دختران٬ آلام روحی زنان و ضرورت بازنگری در قانون ازدواج" برای او و خانواده دردسرساز شد. نتیجه خشم روحانیان٬ تبعید خانواده آن‌ها به اراک بود. به خاطر شرایط آن روز اراک و ترس از حمله آن‌ها به قم رفتند. تا بعد که با میانجیگری نخست وزیر وقت به تهران بازگشتند.

فرخ‌رو پارسا سال ۱۳۲۹ در رشته پزشکی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. اما به جای پزشکی ترجیح داد به فعالیت فرهنگی و آموزشی ادامه دهد.او سال ۱۳۳۳ انجمن بانوان فرهنگی را برای دبیرستان‌های دخترانه تأسیس کرد.او که سال‌ها در دبیرستان‌های تهران درس داده و مدتی مدیر دبیرخانه دانشگاه ملی ایران بود٬ سال ۱۳۴۷ اولین وزیر آموزش و پرورش ایران در کابینه هویدا شد.
هرچند بعضی از پژوهشگران حوزه زنان معتقدند تحولات دوران محمدرضا شاه بیشتر ظاهری بود و شاه سعی داشت ویترین زیبایی از جامعه زنان ایران به نمایش بگذارد، اما بعضی دیگر معتقدند فرخ‌رو پارسا در وزارت فرهنگ ایران نقش مهمی در توسعه آموزش دختران داشت.

عباس میلانی٬ مورخ ایرانی در دانشگاه استنفورد آمریکا در کتاب «ایرانیان نامدار» نوشته است او نه تنها بعد از انقلاب اعدام شد بلکه قبل از انقلاب هم هدف حمله مخالفانی بود که به دنبال ترور شخصیت او بودند. به گفته آقای میلانی٬ بار‌ها به او درباره فساد مالی٬ فساد جنسی و اخلاقی و مقام‌پرستی تهمت زدند و این شایعه را رواج دادند که بهایی شده است.

خانم پارسا بعد از انقلاب از ایران خارج نشد.

 بعد از آن‌که مأموران برای دستگیری به خانه‌اش رفتند و او خانه نبود٬ دوره کوتاه زندگی نیمه مخفیانه او در خانه اقوام و دوستان آغاز شد.بر اساس گفته‌های فرخ‌رو پارسا در دادگاه، محمدجواد باهنر، نخست‌وزیر بعد از انقلاب از مشاوران او در تهیه کتاب‌های درسی وزارت فرهنگ بودند.

او پیش از بازداشت از محمدجواد باهنر که از معتمدان سران انقلاب بود درخواست کمک کرد. در خاطراتش نوشته که آقای باهنر به او گفته بهتر است از کشور خارج شود. در تدارک خروج قاچاقی از ایران بود که مأموران دستگیرش کردند.محاکمه او ۹ جلسه طول کشید و در ‌‌نهایت به جرم افساد فی‌الارض٬ همکاری با ساواک برای بازداشت فرهنگیان و غارت بیت‌المال به اعدام محکوم شد.

 او گفته بود که در محاکمه، وکیل و حق تجدید نظر نداشته است. در آخرین صحبت‌هایش گفته بود که دادگاهش نشانه‌ تبعیضی است که میان زنان و مردان روا داشته شده و امیدوار است که آینده‌ای بهتر از امروز در انتظار زنان باشد.فرخ‌رو پارسا ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ تیرباران شد.




منبع

منبع



ایرونی برون!

ایرونی برون!

 

 

 


موتور پیکان رو میکنن تو حلق پژو میشه آردی! یه خورده ارتقاش میدن میشه روآ! پراید و ریو رو با هم قاطی میکنن میشه تیبا! یه خودروی ملی ساختن به اسم سمند، هی چراغای عقبشو عوض میکنن بلکه مدل جدید بسازن بدن به خلق الله! حالا هم که قراره سمند شاسی بلند بسازن! بالخره با تلاشهای شبانه روزی و خستگی ناپذیر مهندسان ایرانی و فرت فرت تحریمهای غربی و شرقی، قراره اولین ماشین شاسی بلند تمام ایرانی ساخته بشه بلکه زیادی از دنیا عقب نمونیم!

اصلاً چه معنی داره شما چند صد میلیون پول ناقابل این مملکت رو بدی بالای اسپورتیج و پرادو و سانتافه؟! یه دونه سمند شاسی بلند صفر میخری کلی ارزونتر، با زیدیه نیت میکنی بری شمال! (دقت کن نیت خیلی مهمه! واسه اینکه سفرتون روحانی بشه!) به وسطای جاده چالوس نرسیدی، توی همون پیچ و قوسها، یهو سمند جونت ترومپیت میزنه!! باید امداد خودرو بیادش، نصف قطعاتت رو عوض کنه تا یادت نره همیشه و در همه حال، ایرونی زندگی کنی و ایرونی برونی...! 

 

 

نوشته : میثمک

میراث فرهنگی این بار درست عمل کند ، کشف بقایای اجساد 2500 ساله سربازان ایرانی در صحرای مصر

میراث فرهنگی این بار درست عمل کند ، کشف بقایای اجساد 2500 ساله سربازان ایرانی در صحرای مصر 
 

 

این سربازان پس از هفت روز راهپیمایی در بیابان به منطقه‌ای می‌رسند که هم‌اکنون با نام «الخرقه» شناخته می‌شود، پس از آن بود که سربازان ایرانی ناپدید شدند و هیچ کس اثری از آنها نیافت... «کامبیز»، فرزند کوروش پنجاه هزار سرباز را از منطقه «تبس» به «سیوا» فرستاد تا با طرفداران ـ بت پرست ـ معبد آمون در مصر که یکی از ساتراپ‌ها یا استان‌های ایران به شمار می‌رفت و سر به شورش برداشته بودند، مقابله کند.
در حالی که شاهد پیشنهاد‌های تأسفباری مبنی بر حذف تاریخ نیاکانمان و سلسله‌های پادشاهی ایران زمین از کتاب‌های تاریخی هستیم، گروهی از پژوهشگران بین‌المللی، با یکی از بزرگترین کشفیات تاریخی خود، سند دیگری بر حقانیت تاریخی و واقعیت هژمونی قدرت تمدن باستانی ایران بزرگ بر سرزمین‌های وسیعی از جهان قدیم صحه گذاردند.

 

 

 

 به گزارش خبرنگار «تابناک» و به نقل از سایت «ام.اس.ان.بی.سی»، در این اکتشاف، در کنار بقایای اجساد سربازان تنومند، حجم بزرگی از تجهیزات نظامی از جمله سلاح‌های برنزی، دستبند‌های نقره‌ای، گوشواره‌ها به همراه صدها استخوان در یک منطقه عظیم بیابانی در منطقه صحرایی دور افتاده غرب مصر کشف شده که بر پایه  استنادات تاریخی، بقایای سربازان ایرانی کامبیز دوم، پادشاه هخامنشی ایران باستان ـ که اعراب نام او را به کمبوجیه تغییر داده‌اند ـ است. این سربازان در 525 سال پیش از میلاد مسیح بر اثر گرفتار شدن در یک توفان شن، زنده در زیر لایه‌های شن صحرا مدفون شده بودند.

 

 

 

 

 در این باره، «داریو دل بوفالو»، عضو تحقیقات دانشگاه «لچه» ایتالیا به کانل دیسکاوری آمریکا گفته است: نخستین نشانه برای این موضوع را می‌توان در یادداشت‌های تاریخدان یونانی آقای هرودت دید.

این کشف، یکی از معماهای تاریخی را که توسط هرودوت مورخ یونانی گزارش شده حل کرده است. هرودوت ـ 484-425 پیش از میلاد ـ در کتاب تاریخ خود آورده است، کامبیز، فرزند کوروش، پنجاه هزار سرباز را از منطقه «تبس» به «سیوا» فرستاد تا با طرفداران ـ بت‌پرست ـ معبد آمون در مصر که یکی از ساتراپ‌ها یا استان‌های ایران به شمار می‌رفت ـ که سر به شورش برداشته بودند ـ مقابله کند.

 

 

 

 این سربازان پس از هفت روز راهپیمایی در بیابان به منطقه‌ای می‌رسند که هم‌اکنون با نام «الخرقه» شناخته می‌شود و پس از آن بود که سربازان ایرانی ناپدید شدند و هیچ کس اثری از آنها نیافت.

هرودوت در تاریخ خود به باد‌های شدیدی اشاره می‌کند که همزمان با حضور ایرانیان از سمت جنوب وزیدن گرفت و گردباد‌ها و توفان‌های شن عظیم حاصل از آن سربازان ایرانی را در بر گرفت.

این گزارش می‌افزاید: داستان گم شدن ارتش کامبیز ـ کمبوجیه ـ در یادها ناپدید شد و هیچ ردپایی از سربازن ایرانی به دست نیامد تا اغلب دانشگاهیان آن را داستانی خیالی بپندارند.

 

 

اما اکنون دو دانشمند باستان‌شناس ایتالیایی ادعا می‌کنند که شواهد برجسته‌ای یافته‌اند که ارتش ایران در توفان شن‌ها دفن شده است. دو برادر ایتالیایی به نام‌‌ها «آنجلو» و «الفردو» کستیگلیونی که به خاطر کشف مشهور خود در بیست سال پیش در شهر تاریخی مصر، «شهر طلا»، معروفیت جهانی پیدا کرده بودند، ادعای جدیدی را مطرح کرده‌اند.

فیلم باستان‌شناسی که در فستیوال «روورتو» نشان داده شده، بیانگر تحقیق سه ساله و همچنین پنج سال اعزام هیأت باستان‌شناسی به این منطقه است. آنها در سال 1996 شروع به این فعالیت کردند که البته آنها آهن‌آلاتی را در نزدیکی «سیوا» پیدا کردند و در حالی که آنها روی منطقه کار می‌کردند، اجساد و استخوان‌های انسان‌های را در یک گودال یافتند که آنها این گودال را یک پناهگاه طبیعی در نظر گرفتند؛ آن یک صخره به طول 114.8 فوت و 5.9 فوت عرض و 9.8 فوت عمق یافتند. از این پناهگاه‌های طبیعی زیاد در صحرا یافت می‌شود، اما این یکی در آن منطقه تنها پناهگاه بوده است و اندازه آن برای پناه بردن و در امان ماندن از توفان شن مناسب است؛ اما فلزیاب‌های یک باستان شناس مصری، تعدادی خنجر برنزی و چندین کمان پیدا کرد.

هرچند آنها ابزارآلات کمی پیدا کردند، این ابزارآلات بسیار مهم بودند، چراکه آنها ابزار آلات ابتدای هخامنشیان بوده و عصر آنها به زمان کامبیز ـ کمبوجیه ـ برمی‌گردد که در یک منطقه نزدیک سیوا در زیر ماسه‌ها به دست آمده‌اند.

 

 

 همچنین حدود یک‌چهارم مایل دورتر از پناهگاه تیم باستان‌شناسی نیز یک بازوبند نقره‌ای پیدا شده و همچنین گوش‌آویز و چندین حلقه که شبیه تکه‌های گردنبند بودند. تجزیه و تحلیل گوشوارها ـ البته بنا بر عکس‌های به دست آمده ـ نشان می‌دهد که آنها مطمئنا به دوران هخامنشیان تعلق داشته‌اند. حلقه‌های کروی که از نقره ساخته شده‌اند و یک آویز کوچک از نقره که در پنج قرن پیش از میلاد مسیح در ترکیه به دست آمده است، مشابه همین آویز است. آنها همچنین گورهای دست جمعی با هزاران استخوان سفید پیدا کرده‌اند و می‌گویند که بقایای لشکر کامبیز ـ کمبوجیه ـ نیز باید در این منطقه باشد.
با این اوصاف جا دارد که سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به همراه باستان شناسان ایرانی با تحقیقات و همکاری تنگاتنگ با دانشگاه «لچه» بتوانند به نحو احسن از این کشفیات جدید برای بها گذاشتن به فرهنگ و تاریخ کشور، کارهای لازم را برای همکاری دانشگاهی و فرستادن باستان شناسان ایرانی به کشور مصر انجام دهند.

 

 

نقشه قلمرو ایران در دوره هخامنشیان ـ 500 سال پیش از میلاد 

اما در پایان، لازم به یادآوری است که چند پیامد بی‌اطلاعی عمدی و سهوی عامه مردم ایران و بسیاری از دست‌اندر کاران فرهنگی کشور نسبت به فرهنگ، تاریخ و تمدن کهن ایران زمین را که سبب شده حتی مسئولان متولی حفظ میراث فرهنگی از پاسداشت میراث گرانبار نیاکانمان غافل بمانند، برشماریم:

1- از وجود خانه و زادگاه نظامی گنجوی در روستای «تا» در تفرش، حتی بسیاری از مسئولان میراث فرهنگی و مردم منطقه آگاهی ندارند. این گونه است که مسئولانی که در هفته گذشته، قول بازسازی آثار تاریخی دولت باکو در گنجه و دیگر نقاط آن سامان را (که مدعی هستند نظامی گنجوی شاعر ملی آنها و نه ایرانیان است!) به آنان داده‌اند، خانه نظامی در ایران را به عنوان یک اثر ارزشمند تاریخی که به ویرانه‌ای تبدیل شده، به حال خود رها کرده‌اند...

2- فراموش نکرده‌ایم که کوتاه زمانی پس از کشف لوح سنگی حکاکی شده در جزیره خارک که به عنوان سندی تاریخی از نام خلیج فارس و حاکمیت تاریخی ایرانیان بر این منطقه به شمار می‌رفت، دست‌های ناپاک ضد ایرانی شبانه با پتک و تیشه به جان این میراث ارزشمند و سند تاریخی افتادند و آن را نابود کردند...
 
3- ایرانیان میهن دوست فراموش نکرده‌اند که مسئولان میراث فرهنگی با تأکید بر این که چون اشیای تاریخی ارزشمندی در غارهای تاریخی تنگه بلاغی نزدیک پاسارگاد پیدا نکرده‌اند(!) پس این غارهای هخامنشی (به زعم آنان) ارزشی نداشته و این گونه بود که مجوز ایجاد سد سیوند صادر شد که علاوه بر زیر آب بردن و نابود کردن غارهای تاریخی تنگه بلاغی با آبگیری کامل سد ، در دراز مدت سبب آسیب تدریجی به پاسارگاد، مقبره کوروش، هم خواهد شد.

4- بنا بر گزارش‌ها و عکس‌های ارسالی در هنگام بازسازی (!) مقبره کوروش در سال گذشته که با صدمه به این بنای ارزشمند همراه بود، استخوان‌های کشف شده در سقف بنا ـ که به احتمال قوی بخش‌هایی از جسد کوروش بوده است ـ گفته می‌شود به وسیله مسئولان و کارگران مرمت کار در سطل زباله دور ریخته شده است!

 

 

 

جک

 

ﺳﻪ ﺗﺎ ﺯﻥ ﺗﻮﯼ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ
ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻬﺸﺖ!
ﺩﻡِ ﺩﺭِ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮔﻔﺖ:
ﺷﻤﺎ ﺁﺯﺍﺩﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯿﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻨﻪ
ﮐﻪ : ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﭘﺎ ﻧﺬﺍﺭﯾﻦ!
ﺯﻧﻬﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ.
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺩﮎ ﺑﻮﺩ!
ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺯﻥ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ ﻟﻪ ﺷﺪ
ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻬﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ
ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ، ﺯﻥ ﺩﻭﻡ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ
ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﺷت ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻮﺍﻡ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻪ
ﺯﻥ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ
ﺣﻮﺍﺳﺸﻮ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﻧﺬﺍﺭﻩ!
ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﯾﻪ
ﻣﺮﺩ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﻭﻣﺪ ! ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺭﻭ
ﺑﻪ ﺯﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﭘﯿﺶ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﻤﻮﻧﯿﺪ ! 

ﺯﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻋﻤﺮﺵ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﻭﺍﺍﺍﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻢ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ..!
ﻣﺮﺩﻩ ﮔﻔﺖ : ﻣﻨﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ! ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﺭﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻡ !