ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پاره کردن مدارک حج روبروی سازمان حج و زیارت توسط پیرمرد یاسوجی
پیرمرد روستایی یاسوجی پس از شنیدن تجاوز سربازان عربستانی به دو جوان ایرانی در جلوی سازمان حج و زیارت یاسوج اقدام به پاره کردن تمامی مدارک اعزام خود نمود.
این بزرگمرد که نامش حسنعلی ست در روستایی دورافتاده از توابع سیسخت شهرستان یاسوج زندگی میکند و مدتها در نوبت حج بوده. وی صادقانه میگوید با اجبار فرزندانم به همراه همسرم قصد زیارت به خانه خدا را کردیم و هیچ علاقهای به این سفر نداشتم، چهار طرف خانهای من کعبه وجود دارد.
من دوست داشتم پولم را صرف زندگی این بنده خداها کنم. من دوست دارم عمو حسنعلی اینها بمانم نه حاج حسنعلی!
« وای بـــه حـــال مــلّــتــی کـــه بــی قـیّــم مــانـــده . . .»
شاید شما هم خبر تجاوز دو شرطه(پلیس) سعودی را در فرودگاه جده به دو نوجوان ایرانی شنیده باشید! که پس از رویت گذزنامه شان و از آنجایی که عربها دشمنی غمیقی با شیعیان و ایرانیان دارند، آن دو را از پدر ومادرشان جدا کرده و بهظاهر برای بازرسی به اتاقی بردهاند و آنجا به هردوی آنها تجاوز کرده اند. پس از ده دقیقه که مامورین عربستان، پسرهارا سوی خانواده اشان بازمیگردانند، بغض برادر کوچکتر میترکد و جریان را برای مادر خود بازگو میکند. خانواده از بازگشت به تهران منصرف شده و پیگیر شکایت میشوند. کنسولگری جمهوری اسلامی هم قول پیگیری داده(وعده سر خرمن)... با شنیدن این داستان به یاد داستان معروف ابوطالب یزدی، افتادم که در زمان آغاز پادشاهی محمدرضاشاه با شتر خود از راه کویت به مکه رفت! که وهابیها به تهمت اینکه ابوطالب یزدی، جوان 22 ساله ایرانی سنگهای کف محوطه مکه را با کثیف کرده، در یک دادرسی چند ثانیهای و بدون مترجم گردن او را زدند و پول اجرای حکم و بخیه سر به بدن(که برعکس دوخته بودند) را از همراهانش گرفتند. دربازگشت، دو خواهرش در یزد که کوچه را ریسهبندی و منتظر سوغاتی و تسبیح از او بودند، ولی در عوض خبر مرگش را شنیدند، هر دو در دم سکته کرده و سپس دِق کردند و به فاصله کمی از هم مُردند.. به دنبال این، کشور سراسر نفرت از سعودیها شد..پادشاه "چهار سال" همه روابط ایران با عربستان را قطع کرد و فرستادن زائر از ایران ممنوع شد. و عنقریب بود که صنعت توریسم(حج) سعودی که درآمدش بیش از نفت است،به گِل نشیند که با فشار مردم خرافاتی و دینزده و سفر پادشاه سعودی به تهران و پوزشخواهی رسمیِ وی که خواهان فرستادن دوباره زائر از تهران به عربستان شد بود، رابطه از سر گرفته شد.
هنگامی که خبر زدن گردن ابوطالب یزدی به رضـا شـاه بـزرگ در ژوهانسبورگ رسید، درحالی ایشان از تندرستی چندانی برخوردار نبود، با خشم گفت: من اگر آنجا بودم، خاک سعودی را توبره میکردم و این است سزای بیخردانِ ابلهی که فرسنگها میپیمایند و سرمایههای خود را به جیب وهابیون بیمغز میریزند و آبروی خود و خانواده و میهن خود را، به تاراج میدهند.
رضاشاه بزرگ آنچنان بهروی نژادِ ایرانی و هممیهنان خویش تعصب داشت که بخاطر اینکه پلیس واشنگتن ماشین یکی از کارمندان سفارت ایران در آمریک را متوقف کرده و بخاطر سرعت غیرمجاز به او برگه جریمه داده بود،سفیر آمریکا را از تهران اخراج، کارمندان سفارتُ ایران در آمریکا را به تهران فراخواند و کلیه روابط سیاسی و بازرگانی را به حالت تعلیق درآورد. تا اینکه بالاخره پس از چندماه پرزیدنت آمریکا بطور رسمی نامهای پوزشخواهانه خطاب به شاه و ملت ایران نگاشت و چند دیپلمات سیاسی رسماً این نامه عذرخواهی را به تهران و به شرف عرض همایون پادشاه رساندند، تا پوزش آنان پذیرفته شد و روابط عادی پس از چهارماه دوباره از سر گرفته شد. همچنین شاه در شان ملت ایران را بالاتر از اروپاییها میدید و هرگاه مقامات اروپایی وی را به کشورشان دعوت میکردند، پاسخ میداد: «شما باید به دیدار مقام سلطنت ایران مشرف شوید» و چون شاهان قاجار نبود که در کمال خفت و خاری از روسیه وام بگیرد تا به دیدار ملکه انگلیس یا مقامات فرانسه و روس و آلمان برود! وی باورمند بود ایرانی هیچ چیز از اروپاییها کم ندارد و باید شئوناتش حفظ شود. وی به ساعد وزیرخارجه خود همواره میفرموید: آبروی ایرانی را جلوی این اروپاییها حفظ کن! نگذار آنان برتری ای نسبت به ما حس کنند....!
اما این کجا و تجاوز عربها به دو نوجوان ایرانی کجا؟ که معنایی جز بیادبی نسبت به شئون ملت چندهزارساله ایران ندارد!!؟ ولی بیغیرتان نشسته در تهران از آنجایی که رفت و بستی با نژاد ایرانی نداشته و بیشینهء شان زادهء جبلعامل و عراق هستند، چندان به این مسایل حیثیتی، ارجی نمینهند و شرف و آبروی یک ملت در نظر آنها اشرافیگری ست!! و در این فقره حج نیز، حضراتِ نامحرم به منافع ملّی، تنها به احضار سفیر سعودی در تهران و بازخواست توضیخ برای پیگیریِ سریعتر پرونده تجاوز به دو شهروندِ ایرانی، بسنده کرده اند...
« وای بـــه حـــال مــلّــتــی کـــه بــی قـیّــم مــانـــده . . . »
توهین به یک ملت توسط سگ آل وحوش در بازی فوتبال
در زمانی که ایرانی ها منتظر عذرخواهی عربستان از ایران و تنبیه متجاوزین بود ولی ، درجریان بازی فولاد خوزستان و الهلال عربستان شهرانی کاپیتان الهلال ، پس از به ثمر رساندن گل لباس خود را بالا کشید که در زیر پیراهن او، تصویر و کاریکاتور نوجوان 15 ساله کشیده شده بود .
مضمون عکس روی پیراهنش به همراه حرکت دستش این بوده که الوو ! من یه بچه 15ساله میخوام !
غیرت و شرف فراموش شده
روزگاری مردمان سرزمین پارس را غیرتی بود شرف و همیتی بود.
از آن مردمان بلند همت که سرشان را از برای شرفشان می دادند مردمانی مانده که به بندگی و بردگی عرب ها افتخار می کنند و در برابر تجاوز جنسی به دو جوانشان در فرودگاه جده عربستان سکوت بر می گزینند شاید هم حق دارند آن روز که نام غلام بر خود نهادند پذیرفتند که باید در برابر عمل جنسی صورت گرفته بر رویشان سکوت کنند و آن را شاید تعمتی از سوی ارباب دانند و سپاسگزار نیز باشند.
ملتی که هویتش را باخته دیگر شرف برایش معنایی ندارد.
سروده دکتر بادکوبهای در پیوند با فاجعه اخیر فرودگاه جده!
رها کن هموطن حج را رها کن
دلت را خانه پاکِ خدا کن .
رها کن این همه جهل و خمودی
حمایت کم کن از شیخ سعودی .
خدا در کعبه تازی نباشد
«خداخواهی»، «خدابازی» نباشد .
دلت را پاک کن تا حق ببینی
وجودت را به حق ملحق ببینی .
شعار «عزتت» را شیخ خورده؟
تو را تا قصر جهل خویش برده؟
تمام مملکت «یارانه گیر» است
به چنگ فقر و ناداری اسیر است .
دلار تو عرب را مینوازد
که تا ناموس فرزندت بتازد .
تو گر انسانی و ایران تباری
نباید سوی حج، گامی گذاری .
خدا زندانی شیخ عرب نیست
خدا محدود اشتر با رطب نیست .
تو ایرانی تباری پای برمن
سرِ عزت نداری؟ وای بر من .
چه میشد گر فقیه راستینی
برآرد دست دل را زآستینی .
کند تحریم، حج را با شجاعت
دمد در جان ما روح مناعت .
رهاکن هموطن حج را رها کن
دلت را خانهٔ پاک خدا کن .
مصطفی بادکوبهای