این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

نروژ چگونه پول نفت را خرج می کند؟

نروژ چگونه پول نفت را خرج می کند؟



نروژ پنجمین کشور صادرکننده نفت دنیا است و درآمد سالانه نفتش حدود 40 میلیارد دلار است، اقتصاد نروژ البته تنها مبتنی و متکی بر نفت نیست. در همه تحقیق‌های بین‌المللی درباره نابرابری درآمدی کشورها، نروژ در صدر کشورهایی است که نابرابری درآمدی ندارند. ثروت در این کشور به صورت عادلانه و یکپارچه میان مردم توزیع می‌شود.


اینجا نروژ است، چهارمین کشور ثروتمند دنیا، کشوری که 80 درصد هزینه مهدکودک‌ها را دولت به‌صورت یارانه پرداخت می‌کند. به همین خاطر والدین می‌توانند ماهی 116 دلار اضافه بر شهریه مهدکودک، برای حضور یک سرآشپز حرفه‌ای برای کودکانشان بپردازند. به ویژه اگر بدانید که حقوق ماهانه مردم نروژ 50 درصد از متوسط کشورهای عضو اتحادیه اروپا بالاتر است. نروژ عضو اتحادیه اروپا نیست.


این توزیع عادلانه ثروت در جامعه، نکته‌ای است که نروژ را از دیگر کشورهای نفتی جهان منحصربه‌فرد و مجزا می‌کند، اما نروژ چطور ثروت نفتش را مدیریت می‌کند؟


تا سال 1969 یعنی قبل از آنکه نفت کشف شود، استاوانگر که اکنون بندر نفتی در دریای شمال و پایتخت نفتی نروژ است، یک شهر ماهیگیری بود که مهم‌ترین و هیجان‌انگیزترین اخبارش به فصل ماهیگیری مربوط می‌شد. کاهش شدید منابع شیلات دریای شمال در سال 1870، این شهر و کل نروژ را تحت تاثیر قرار داد. جریان پرشتاب صنعتی‌شدن همسایگان نروژ باعث این کاهش منابع شیلات شده‌بود. این وضعیت برای مدتی ادامه داشت تا اینکه نفت همه چیز را تغییر داد.


در سال 1960 و قبل از اکتشاف نفت، استاندارد زندگی در نروژ 30 تا 40 درصد پایین‌تر از سوئد و دانمارک بود. اکنون اما استاندارد زندگی بسیار بالاتر از این کشورهاست. شهر استاوانگر از یک شهر 90 هزار نفری در دهه 1960 به یک مرکز استان با جمعیتی بالغ بر 204 هزار نفر تبدیل شد. نفت این شهر را کاملا تغییر داد، به طوری‌که محل پهلوگیری و رفت‌وآمد کشتی‌های نفتی شد، دانشگاهی با ظرفیت 10 هزار دانشجو در آن ساخته شد و صاحب چندین سالن کنسرت و موزه شد. در نقاط دیگر ساحل غربی نروژ که 70 چاه نفتی در آن واقع است هم به همین صورت پیشرفت و تحول صورت گرفت.


بیماری هلندی

صنعت نفت به یک باره و از همان ابتدا، نروژ 5 میلیون نفری را ثروتمند و کامیاب نکرد. نروژ هم مانند دیگر کشورهای نفتی، به بیماری هلندی مبتلا شد. این عبارتی است که به زیان اقتصادی ناشی از وابستگی به نفت به نهادها و ساختار اقتصاد و سیستم صادرات و واردات کشورها گفته می‌شود. چون ابتدا این زیان در هلند کشف شد و مورد بررسی قرار گرفت نامش به بیماری هلندی موسوم شد.


در شهر استاوانگر مردی زندگی می‌کند که از ابتدا شاهد تاریخچه نفتی نروژ بوده است. او یک عراقی به نام فاروق القسیم است که کارش با نفت را در بصره و به عنوان زمین‌شناس نفتی شروع کرد، اما در 30 سالگی به همراه همسر نروژی‌اش برای درمان پزشکی پسرش به نروژ رفت. در سال 1968 وقتی او به نروژ رفت، در وزارت نفت مشغول به کار شد. این شغل دائمی شد و او از سال 1973 تا 1991 مدیریت منابع نفتی نروژ را به عهده داشت. بعد هم بازنشسته شد و به کار مشاوره نفتی در سطح بین‌المللی پرداخت. او زمانی را که اولین اکتشافات نفتی در نروژ صورت گرفت و واکنش مردم این کشور را به یاد می‌آورد.


مردم از درآمد سرشاری که این مایع سیاه می‌توانست برای کشورشان به همراه بیاورد، خشنود بودند. پول نفت مستقیما به بودجه دولت راه یافت و هزینه‌ها بالا رفت، اما در سال 1972 معلوم شد که اقتصاد دچار مشکل شده‌است. نروژ چهار سال به بیماری هلندی مبتلا شد. دستمزدها بالا رفته‌بود، کارخانه‌ها در رقابت با صنعت نفت، کارگران خود را از دست می‌دادند و خارجی‌ها برای سرمایه‌گذاری در صنعت نفت نروژ هجوم می‌آوردند. این هجوم ارزش پول نروژ را بالا برد و به همین خاطر مصرف‌کنندگان کالاهای صادراتی نروژ توان خرید این کالاها را نداشتند.


واکنش اولیه دولت، تقسیم یارانه نفتی میان مردم بود، اما در سال 1976، دولت نروژتصمیم گرفت که جلوی این روند را بگیرد. دولت متوجه تخریب‌های ناشی از سونامی پول نفت شده بود. دولت نروژ تصمیم گرفت کاری را بکند که دیگر دولت‌های نفتی آن زمان مانند عراق یا دیگر کشورهای خاورمیانه هیچ گاه نکردند. دولت عمدا مسیر ورود پول نفت به اقتصاد را بست. دولت نروژ ابتدا همه مزایا و اضافه درآمد شرکت‌های نفتی را جمع کرد و آن را در زمینه اکتشاف و تحقیق برای تولید نفت بیشتر سرمایه‌گذاری کرد. در سال 1995، سیل درآمدهای نفتی بیشتر شد.


به همین خاطر دولت نروژ صندوقی مخصوص برای جمع‌آوری درآمدهای مازاد نفتی تاسیس و اعلام کرد که این دارایی نسل آینده نروژی‌هاست. دولت خودش را از دست زدن به این صندوق منع کرد و قرار شد که تنها 4 درصد از درآمدهای نفتی در داخل هزینه شود و بقیه این پول صرف سرمایه‌گذاری در خارج برای خرید سهام شرکت‌های سودده جهانی یا طرح‌های پرسود شود. درواقع دولت نروژ پول نفت را به تبعید فرستاد.


نتیجه این شد که درآمدهای نفتی نروژ از سال 1995 به جای آنکه مستقیما به سمت اقتصاد روانه شود، در صندوقی جمع شود که اکنون ارزش آن به 890 میلیارد دلار رسیده‌است. این یعنی سهم هر شهروند نروژی در این صندوق معادل 170 هزار دلار است. بخشی از این پول البته صرف دوران بازنشستگی نروژی‌ها می‌شود چون نروژ با رشد جمعیت سالمند روبه‌رو است، اما هدف اصلی این صندوق، اطمینان از عدم وابستگی اقتصاد نروژ به پول نفت و برنامه‌ریزی برای روز مبادایی است که نفت تمام شود یا قیمتش مانند این روزها، به شدت کاهش یابد. این تئوری به خوبی جواب داده‌است.


اگر از شهر نفتی استاوانگر 45 دقیقه رانندگی کنید و دورتر بروید، به مزرعه پرورش ماهی سالمون می رسید. نروژ دومین صادرکننده محصولات دریایی در جهان است.


نروژ در رده‌بندی‌های جهانی، از نظر اعتماد میان شهروندان و دولت همواره در رده نخست قرار داشته‌است. یکی از دلایل این اعتماد، نحوه مدیریت درآمد و ثروت نفت و این کشور در سال‌های اخیر به‌گونه‌ای بوده که این ثروت برای نسل‌های بعدی هم باقی بماند.


سرانجام آخرین امپراتور چین که در سه سالگی بر تخت سلطنت نشسته بود

سرانجام آخرین امپراتور چین که در سه سالگی بر تخت سلطنت نشسته بود


دوم دسامبر سال 1908 چین دارای یک امپراتور سه ساله شد که او را «سوان تونگ» نامیدند. وی دهمین امپراتور از دودمان کوینگ بود و نیز آخرین امپراتور چین. نام اصلی وی «پو یی Pu-Yi» بود.
    چین با انقلاب دکتر «سون یات سن»، از سال 1912 جمهوری شد و چون امپراتورِ برکنار شده هنوز کودک بود، دکتر سون تصمیم گرفت که «پو» در قصر سلطنتی و با همان خدمه قبلی باقی بماند و برایش مقرّری تعیین کرد.
    پو به همان صورت سالها در کاخ سلطنتی زندگی و ازدواج کرد. در 1917 تغییراتی در دستگاه حکومتی چین روی داد که سبب شد «پو» برای مدتی کوتاه امپراتور (رئیس کشور) شود. در دهه بعد، پو اوضاع را به سود خود ندید و در سال 1324 از کاخ سلطنتی فرار کرد و به شمال چین (منچوری) رفت که خانواده او در ریشه در آنجا داشت.
     ژاپنی ها در دهه 1930 که منچوری و مناطق شمال شرقی چین را تصرف کردند برای مشروعیت دادن به سلطه خود، «پو ــ یی» را امپراتور منچوری (چین شمالی و بعدا همه مناطقی را که در چین اشغال کرده بودند) اعلام کردند و در برابر اعتراض جهانی به تصرف مناطق چین تاکید کردند که به خواست امپراتور چین! در این کشور باقی مانده اند. حال آنکه امپراتور در دست آنان آلتی بیش نبود.


درسال 1945 و در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم که ارتش سرخ طبق قرار قبلیِ دولت مسکو با متفقین، به منچوری حمله بُرد «پو ـ یی» اسیر روس ها شد و بعدا در جریان محاکمه سران سابق ژاپن برضد آنان شهادت داد. پس از پیروزی کمونیست ها بر ملیّون چینی و استقرار در پکن، دولت مسکو «پو» را به دولت پکن تحویل داد و این دولت اورا به اتهام همکاری با ژاپنی ها (نیروی متجاوز و اشغالگر) که خیانت به وطن است به بازداشتگاه فرستاد.


یک دادگاه پکن بعدا «پو ـ یی»را به زندان محکوم کرد و به همراه سایر مقامات پیشین به بازآموزی و اصلاح اندیشه و رفتار فرستاد و باغبانی باغچه زندان به او سپرده شد. پس از اینکه تغییر رفتار در او مشاهده شد، مائو تسه دونگ وی را عفو کرد و آزاد شد و تا پایان عمر به صورت یک تبعه ساده زندگی و کار باغبانی پارک عمومی شهر پکن را تقبّل کرد و اعلام داشت که باغبانی راحت تر از کار سیاست و ریاست کردن است.
    «پو ــ یی» پس از اینکه بخشوده و آزاد شد و به باغبانی پرداخت با یک پرستار بیمارستان ازدواج کرد و بانوی او پس از درگذشت شوهر که در سال 1967 و در 61 سالگی بر اثر بیماری سرطان کلیه دیده فرو بست خاطرات اورا منتشر ساخت. این خاطرات شامل یادداشت های «پو ـ یی» و مشاهدات زنش از رفتار و گفتار اوست. ادوارد بهر Edward Behr این کتاب را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. «پو ـ یی» در یکی از یادداشت هایش که در این کتاب مندرج است نوشته است که یک لحظه بدون غم و در سادگی زیستن از صد بار امپراتور بودن بهتر است. بر پایه این کتاب یک فیلم سینمایی هم تولید شده است. «پو» پیش از ازدواج با پرستار بیمارستان، چهار بار ازدواج کرده بود. ازدواج اول او با یک شاهزاده خانم بود. ژاپنی ها یک زن را برای ازدواج به او معرفی کرده بودند که بعدا معلوم شد جاسوسه آنان بود. پو ـ یی در زمان امپراتور بودن دارای یک کانکوباین (زن موقّت) هم بود.




امپراتور چین در حال وصله ی لباس (!)




سرچشمه

عای لاو یو هغوغ بشر قربی !

عای لاو یو هغوغ بشر قربی !



جسد یکی از سیاهپوستانی که در جریان شورش "اوماها" توسط افراطیون سوزانده شد.

مورخان مهاجرت اجباری سیاهان افریقایی برای کار در مزارع امریکا در اوایل قرن 17 میلادی را آغاز تاریخ سیاه تبعیض نژادی در این سرزمین می‌دانند؛ مهاجران اروپایی قاره امریکا سیاه پوستان را از سواحل شمالی افریقا به اسارت گرفته و به اجبار برای بردگی به قاره تازه کشف شده می‌آوردند.

بیش از صد سال مبارزه سیاهان با تبعیض نژادی در امریکا در سال 1862 منجر به امضای فرمان آزادی بردگان توسط ابراهام لینکلن رئیس جمهور وقت امریکا و تصویب اصلاحیهٔ سیزدهم قانون اساسی در لغو برده‌داری در سراسر امریکا شد.

با وجود تصویب قانون لغو برده داری اما تبعیض نژادی در امریکا در قالب گروه های کوچک مخالف سیاه پوستان مانند «کوکلاس کلان»، «شوالیه های کاملیا» و «برادران سفید» ادامه یافت و نژاد پرستان امریکایی همچنان سیاه پوستان را مورد آزار و اذیت قرار می دادند.

یکی از مهمترین جنایات نژاد پرستانه علیه سیاه پوستان امریکا در سال 1919 رخ داد که بیش از 43 سیاه پوست در آن هدف گلوله قرار گرفتند 16 تن به دار اویخته و 8 نفر سوزانده شدند.

در این کشتار که از 27 جولای تا 3 آگوست رخ داد و در تاریخ امریکا به «تابستان سرخ» مشهور است گروه های نژاد پرست، سیاهانی که برای رسیدن به حقوق برابر مبارزه می کردند را به طرز فجیعی به قتل رساندند.

ماجرا از این قرار بود که اواخر تابستان سال 1919 مقاله ای در روزنامه "شیکاگو دیفندر" از سوی "ساموئل جونز"منتشر شد که درباره مردی سیاه پوست و شکنجه و محاکمه وی صحبت می کرد که تنها جرمش ازدواج با یک زن سفید پوست بود.

"جونز" بعد از این افشاگری در خانه‌اش همراه 25 نفر از اعضای خانواده توسط گروههای سفیدپوست، قتل عام شد و علاوه بر خانه او، بسیاری از خانه های سیاه پوستان اطراف نیز به آتش کشیده شد که همین حادثه موجب شد تمام سیاه‌پوستان ایالت های شمال و جنوب دست به شورش بزنند و تعداد زیادی از آنان کشته و سوزانده شوند. گرچه تمامی این شورش‌ها با دخالت پلیس سرکوب شد اما زمینه ای شد تا در نهایت قانون حقوق سیاه پوستان در سال 1964 میلادی به تصویب برسد. عکس زیر که در آرشیو "شیکاگو تریبیون" قابل دسترسی است مربوط به شورش سیاه پوستان در اوماها و شیکاگو و سرکوب آن توسط ارتش و پلیس امریکا است.


دست نوشته های "Gigas" ؛ انجیل شیطان

دست نوشته های "Gigas" ؛ انجیل شیطان


دست نوشته های Gigas کتاب عظیم و غول پیکری است که از 800 سال پیش (قرون وسطی) به جامانده و حاوی متن ها و گفتارهای تورات بصورت محاوره است.

این مستندات که بزرگترین نسخه خطی جهان از قرون وسطی می باشد بر روی پوست گاو و الاغ نوشته شده.

اما نکته جالب در این کتاب مذهبی که باعث شده نام آن را "انجیل شیطان" بگذارند نقاشی عجیب و مرموزی است که بدون جهت در صفحه 299 این کتاب از شیطان کشیده شده است.

در باور عمومی و افسانه ها؛این طرح توسط شیطان و از طریق مسخ راهبی که روح خودرا به شیطان فروخت در این کتاب کشیده شده است که در آن مشغول دهن کجی به انسان ها می باشد.

طول هر صفحه کتاب 92 سانتی متر و عرض هر ورق 50 سانتی متر می باشد. این کتاب 310 صفحه ای در جلدی چوبی و فلزی و چرمی قرار دارد و وزن آن 74 کیلو گرم است.

این کتاب در قرن 13 و در کشور چک نوشته شده, اما در سال 1648 و در طول جنگ های سی ساله توسط ارتش سوئد به یغما برده شد و امروز در کتابخانه ملی سوئد در استکهلم نگهداری می شود.


موجودات حک شده در الواح سومری هیچ شباهتی به انسان ندارند

موجودات حک شده در الواح سومری هیچ شباهتی به انسان ندارند.
______________________________________

اثبات زندگی ماورایی که بر سازه های دست بشر نشان داده شده است و در موزه عراق نگهداری میشود.

موزه ملی عراق در بغداد مجموعه ای دارد که شامل هنرها و دست ساخته هایی از سومریان، بابلی ها، آکادی ها، آشوریان و تمدن کلدانی است.با همه این احوال، این موزه در سال 2003 مورد چپاول قرار گرفت، در غیر این صورت مجموعه طلاهای نمرود را نیز داشت که شامل جواهرات و سنگهایی بود که به قرن نهم قبل از میلاد بازمیگشت. و همچنین مجموعه های از سنگ نوشته ها و الواح خط میخی از شهر اوروک که به سال 3000 تا 3500 قبل از میلاد نسبت داده میشوند.

همچنین در بین این گنجینه چیزهایی وجود دارد که روی آن اشکال عجیبی حک شده است که تاریخی ما بین 4000 تا 6000 قبل از میلاد برای آن تخمین زده شده است.

موجودات حک شده بر این الواح هیچ شباهتی به انسان ندارند، با چشمانی درشت، قامتی کشیده و دستانی مار مانند. این احتمال وجود دارد که این اشکال نمایانگر حضور موجودات فضایی در زمین در چند هزار سال پیش باشند.
_____________________________________

http://ufosightingshotspot.blogspot.com/2014/01/proof-of-extraterrestrial-life-painted.html

__________________________