این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

خوب سخن گفتن قلب ها را تسخیر می کند!

نگو بگو


نگو: ببخشید که مزاحمتان شدم!
بگو: از اینکه وقتتان را در اختیار من گذاشتید متشکرم!


نگو: گرفتارم!

بگو: در فرصتى مناسب در کنار شما خواهم بود!


نگو: دروغ نگو!

بگو: راست میگی؟! راستی؟!


نگو: خدا بد نده!

بگو: خدا سلامتی بده!


نگو: قابل نداره!

بگو: هدیه اى است برای شما!


نگو: شکست خوردم!

بگو: تجربه کردم!


نگو: زشته!

بگو: قشنگ نیست!


نگو: بد نیستم!

بگو: خوبم!


نگو: به درد من نمی‌خوره!

بگو: مناسب من نیست!


نگو: چرا اذیت میکنى؟!

بگو: از این کار چه لذتی می‌بری؟


نگو: خسته نباشی!

بگو: شاد و پر انرژی باشی!


نگو: اینجانب!

بگو: من!


نگو: متنفرم!

بگو: دوست ندارم!


نگو: دشوار است!

بگو: آسان نیست!


نگو: در خدمتم!

بگو: بفرمایید!


نگو: جانم به لبم رسید!

بگو: خیلی راحت نبود!


نگو: به تو ربطی ندارد!

بگو: خودم حلش می‌کنم!


خوب سخن گفتن قلب ها را تسخیر می کند!

همتای واژگان پارسی

همتای واژگان پارسی


بیاییم به جای واژه های تازی "سابق، سابقاً، اسبق"، "سابقه"، "سبقت" و "مسابقه" واژه های پارسی <پیش، پیشین، پیشتر، گذشته>، <پیشینه>، <پیشی > و<هم‌پیشی> را به کار ببریم.


همتای واژگان پارسی

همتای واژگان پارسی


فقر و فاقه = نداری و نیاز 

ضعیف و نحیف = سست و نزار
اغنیاء و فقراء = پرمایگان و کم مایگان / توانگران و تــُهیدستان
اولیاء و اشقیاء = هومنشان و بدمنشان 
رئیس و مرئوس = سرپرست و سرسپرده
اجبار و اختیار = بایندگی و شایندگی
نسبی و مطلق = وَسته و ناوَسته
حاکم و محکوم = فرمانگر و فرمانگیر
حامل و محمول = بارکش و بار (حامله = باردار)
ولی عصر و ولی عهد = زمان بان و پیمان بان



تمبر آلمانی ( خاوری) بزرگداشت پورسینا، اَبَرهوشمند  نابغه) ایرانی نامدار و از پیشگامان پارسی سازی

تازی دوستان می گویند

تازی دوستان می گویند


تازی دوستان می گویند که عربی زبانی زیبا غنی و گسترده است و ما کار بدی میکنیم که تازی زدایی میکنیم ! اگر عربی زیبا است برای خودش است ،بگذار عرب با آن خوشبخت باشند. ولی اینکه غنی و گسترده است، باید گفت که گسترده است چون بزور شمشیر از اسپانیا گرفته تا چین تاخته اند. تازه زبان انگلیسی که گسترده تر است! ولی چرا غنی است؟ میگویند چون هزاران ریشه دارد. این درست است ولی آیا این یک برتری است؟ نه! آنها چون ساختار پسوندی و پیشوندی را ندارند، باید هربار که چم ( مفهوم) و یا چیز نوی میاید، یک ریشه ی تازه درست کنند و اینگونه، زبانی "باد کرده" دارند که یک عرب در درازای زندگی خود نمی تواند همه هزاران ریشه اش را یاد بگیرد و از اینرو زبان، و در پی ان اندیشه اش، دارای کاستی و سستی اند و بکرده (عملا ً) هم پس از سده ها و هزاره ها، به هیچ جا نرسیده اند. ولی یک کسی که زبان هندواروپایی دارد، باید واژه های بسیار کمتری را یاد بگیرد تا بتواند همان اندازه دریابد. نمونه:

--------پارسی:
• سر
• نوشتن
سراسر
سرنوشت
سرنویس
-----------عربی:
• رَأْس
• کتب
• کــُـلّ
• تقدیر/قَدَر
• مُفَکِّرَة
---
می بینیم که اگر ما در زبان خودمان تنها ٢ واژه ی سر و نوشتن را بدانیم، اگر هم چم سراسر و سرنوشت و سرنویس را ندانیم، به آسانی در میابیم، ولی یک تازی، باید هر ۵ واژه را یاد بگیرد .