این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

خوب سخن گفتن قلب ها را تسخیر می کند!

نگو بگو


نگو: ببخشید که مزاحمتان شدم!
بگو: از اینکه وقتتان را در اختیار من گذاشتید متشکرم!


نگو: گرفتارم!

بگو: در فرصتى مناسب در کنار شما خواهم بود!


نگو: دروغ نگو!

بگو: راست میگی؟! راستی؟!


نگو: خدا بد نده!

بگو: خدا سلامتی بده!


نگو: قابل نداره!

بگو: هدیه اى است برای شما!


نگو: شکست خوردم!

بگو: تجربه کردم!


نگو: زشته!

بگو: قشنگ نیست!


نگو: بد نیستم!

بگو: خوبم!


نگو: به درد من نمی‌خوره!

بگو: مناسب من نیست!


نگو: چرا اذیت میکنى؟!

بگو: از این کار چه لذتی می‌بری؟


نگو: خسته نباشی!

بگو: شاد و پر انرژی باشی!


نگو: اینجانب!

بگو: من!


نگو: متنفرم!

بگو: دوست ندارم!


نگو: دشوار است!

بگو: آسان نیست!


نگو: در خدمتم!

بگو: بفرمایید!


نگو: جانم به لبم رسید!

بگو: خیلی راحت نبود!


نگو: به تو ربطی ندارد!

بگو: خودم حلش می‌کنم!


خوب سخن گفتن قلب ها را تسخیر می کند!

این واژه ها را بیرون بیندازیم: دغل، مکر، حیله ، خدعه، تزویر = فریب، ترفند، نیرنگ، رنگ ، کنبور( واژه فرموش شده)

این واژه ها را بیرون بیندازیم: دغل، مکر، حیله ، خدعه، تزویر = فریب، ترفند، نیرنگ، رنگ ، کنبور( واژه فرموش شده)


مرد دغل = مرد فریبکار

دغلکاری او اظهر من الشمس است =
فریبکاری او روشن (تر از آفتاب) است
روباه حیوانی مکار است = روباه جانوری فریبگر است
عمروعاص مردی حیله گر و مزوّر بود= 
عمروعاص مردی نیرنگ باز و ترفند سازبود.
( نیرنگ در باستان به چم افسونگری هم بکار میرفته)
او با خدعه حریفان خود را شکست داد=
او با رنگ ، هماوردان خود را شکست داد.
بالاخره با تزویر به حکومت نائل شد=
سرانجام با ترفند به فرمانروایی دست یافت.
و مکرش حاصل داد = و کنبورش به بر نشست.



چون که بی رنگی اسیر رنگ شد 
موسی ای با موسی ای در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کآن داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
جلال الدین بلخی ( مولوی)


ساختن واژگان جدید

ساختن واژگان جدید


زبان پارسی یک زبان بسیار نیرومند برای واژه سازی است که شاید تنها در جهان ، زبان آلمانی از آن در این زمینه برتر باشد . بهرروی هرکس میتواند با کاربرد درست دستور زبان و آیین واژه سازی، واژه هایی بسازد که "قانونی" هستند، هرچند در واژه نامه همنباشند ( گفتنی است که ما یک واژه نامه ی درد و درست نداریم ، حتی واژه نامه ی دهخدا هم یک گردآیه ی اندکی هردنبیل است). برای نمونه میتوان از ریشه ی گذشته ی یک کارواژه ( فعل) و پسوند "آر"، یک نام درست کرد، مانند خرید+آر = خریدار.


همینگونه میتوانیم با فروختن، فروختار را درست کنیم. ااین واژه سرتاپا فارسی است و قانونی هم هست، گرچه شاید در هیچ واژه نامه ای نباشد و هرگز نشنیده باشیم و فرهنگستان هم امضا نکرده باشد.


برابر واژگان پارسی

برابر واژگان پارسی


بجای عرض بگو پهنا \


بجای عریض بگو پهن \


بجای طول بگو درازا \


بجای طویل بگو دراز \


بجای ارتفاع بگو بلندی \


بجای مرتفع بگو بلند \


بجای عمیق بگو گود-ژرف \


بجای اعماق بگو ژرفا \


بجای عمق بگو گودی \



برخی میگویند، اگر بجای درود بگوییم سلام، مگر چه میشود؟

برخی میگویند، اگر بجای درود بگوییم سلام، مگر چه میشود؟


< چرا باید پارسی را پاس بداریم>.


برای دریافت بهتر این سخن : مانند این است که اگر یک مو از سر شما کم شود، چه میشود؟

باید گفت، اگر ما روا بداریم که یک واژه ی پارسی از میان رفته و جایش را یک واژه ی بیگانه بگیرد، راه را برای دیگر واژه ها نیز باز کرده ایم، بزبان دیگر جایی که بگذرایم که یک مو از سرمان کم بشود، راه را برای کچل شدن خود باز کرده ایم!!

بویژه اگر واژگانی که بجای واژه ی خودی میایند، بستگان خود را نیز به همراه بیاورند : " سلامت، سلامتی، سالم، مسلم، تسلیم، .." و همچنین دنبالچه ها و دستور زبان خود را نیز به همراه بیاورند : " سلام علیکم ، تسلیم محض، تسلیم شدن!، ادای سلام، ..".


اینگونه زبان ما که مرغی تیز پرواز بود، ویژگی های شتر را به خود گرفته که شاید برای خود شتر خوب باشند، مانند پاها و گردن دراز، ولی از مرغ زبان پارسی، در ١۴۰۰ سال یک شترمرغ ساخته که نه میتواند پرواز کند و نه میتواند بار ببرد! و از اینرو ، در این سده های دراز نتوانسته اندیشه ای نوین و سودمند به جهانیان پیشکش کند و جز آفتابه چیزی نساخته و دانش و اندیشه و فرزان و فرهنگ ، همه بدست دیگران افتاده و از لامپ بالای سرمان گرفته تا آسپیرین بچه و تا شاخه های گوناگون فلسفه و اندیشه و هنر را دیگران پدید میاورند و ما تنها، گــُسارنده ایم ( مصرف کننده ایم).


ما نه با شتر ستیز داریم و نه مرغ پرستیم، ما تنها میگوییم، یا باید مرغ باشیم و یا شتر !  ولی شترمرغ بودن به جایی نمیرسد و نرسیده است.

پس هیچ دشمنی با زبان عربی ، که برای خود عرب ها "لابد" خوب است، نداریم ولی دوست داریم که مرغ اندیشه ی ما با زبان پالوده ی پارسی به پرواز درآید تا ما شاید بتوانیم بزرگی های از دست رفته را باز بدست آوریم و در خیزاب فرهنگی و دانش جهانی ، ما نیز کاره ای باشیم و نه اینکه در آن فرو برویم.