این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

زرشک

یه فرشته هست به اسم زرشک !


مسئول رسیدگی به آرزوها و خواسته های من ...

فقیر ترین رئیس جمهور جهان

فقیر ترین رئیس جمهور جهان


او که به فقیرترین ریس‌جمهور جهان شهرت دارد حالا در صف انتظار یک بیمارستان دولتی در پایتخت اروگوئه دیده میشود. در حالی که میتواند از بهترین بیمارستانها و امکانات کشورش استفاده کند. او حتی هر ماه حدود ۹۰٪ از حقوق ریاست جمهوری خود را به موسسات خیریه می بخشد. و البته دین هم ندارد !! نماز هم بلد نیست بخواند !! به خانه خدا هم تابه حال مشرف نگردیده !! از دو طرف هم سید نیست !! تکیلاخور سختی هم است !! زنش هم حجاب را رعایت نمیکند !!

بیچاره اگر میدانست نکیر و منکر در آن دنیا بخاطر اهمال در این اعمال با گرز کلفت و چماق نیمسوز منتظرش هستند، از همین امروز شروع میکرد اختلاس کردن و دزدیدن!!


اگر زن ها به استادیوم نمیتوانند بیاید! پس چطور پای صندق های رای میتوانند بیایند؟
اگر شهادتشان نصف مرد هاست. پس چطور رای شان برابر مرد هاست؟
اگر نمیتوانند راییس جمهور و رییس مجلس و قاضی شوند؟ و...

اگر زن ها در جوامع عمومی نباشند بهتر است و نباید صدایشان را نا محرمان بشنوند! پس چطور در راهپیمایی ها آزادند هر چقدر میخواهند عربده بکشند!

پدر

پدر



ﭘﺪﺭ ﻣﺼﺮﯼ : ﭘﺴﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﻭﺳﯿﻊ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ.

ﭘﺪﺭ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ : ﭘﺴﺮﻡ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ است.

ﭘﺪﺭ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎﯾﯽ پسرم ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﯼ ﺑﻮﺩﻩ.

ﭘﺪﺭ ﻋﺮﺑﯽ : ﭘﺴﺮﻡ ﻣﺎ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻓﺮﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩﻩ.
.
.
.
.
ﭘﺪﺭﺍﯾﺮﺍﻧﯽ : ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺭﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺼﺮ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ؛ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ می آﻣﺪﻧﺪ ؛ ﺭﻭﻣﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻧﺪ ؛ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﻣﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ.

پیرزن هفتاد سال سختی کشیده

پیرزن هفتاد سال سختی کشیده

هفتاد سال مهربانی کرده و بخشیده و قربان صدقه قد و بالای همه مان رفته

چشم هایش را باز نمی کند و قربان صدقه های مان را بی جواب می گذارد

دیگربا آهنگ های کوچه بازاری قر نمی دهد

دست هایش سرد شده اند

غصه .. نمیدانم .. شاید غصه هایش را هنوز دارد ..

ترس های مان را به روی هم نمی آوریم و مرگی که می دانیم همین نزدیکی هاست را انکار می کنیم

دو ماه است روی تخت افتاده و ما به هم که می رسیم فقط از رویاهای مان برای روزی که بلند شود می گوییم

چشم های روشنش را دلتنگم

موهای قشنگش را که همیشه ی خدا بافته شان از پشت روسری بیرون میفتاد دلتنگم

پیرزن جایی میان زمین و آسمان معلق مانده

خسته از هفتاد سال مهربان بودن

خسته از هفتاد سال بخشیدن