این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

مرگ بر جنگ

مرگ بر جنگ


چند روزی بود که به محضر رفت و آمد می کردند . مدارکشان را که کامل کردند نزد من آمدند.

” پدرم حال خوبی نداره . نمیتونه بیاد سر عقد. میشه بدون حضور اون خطبه عقد رو بخونین؟”

جواب دختر منفی بود. گفتم که اگر ایشان بیمارند و نمی توانند حرکت کنند و به محضر بیایند یا مثلا در بیمارستان بستری هستند من می روم و همانجا از او وکالت می گیرم. دیگر نیازی به آمدن به محضر ندارند.

گفت : نه آخه.. اونجوری نیست … پدر من یه جورایی مشکل روانی داره . اگه بیاد اینجا آبرومونو میبره.

متوجه قضیه شدم . گفتم اشکالی ندارد. بگذارید زودتر بیایند تا وکالت بگیرم.

گفتند که : اینجاست .. تو ماشینه . اگه می خواین بگم بیاد.

پدر آمد . او عرض سالن دفتر را به سرعت طی می کرد و بالا و پایین می پرید.. گاهی خنده های رعب آور می کرد و گاه بحثی را ظاهرا منطقی اما بی سرو ته و طولانی پی می گرفت هرچند نسبت به عقد دخترش کاملا آگاه بود .

روز عقد وقتی مهمانها آمده بودند و عروس و داماد منتظر شروع مراسم، پدر را آوردند و در همان محوطه حیاط دفتر ، همکارم اوراق را برد و با قرار دادن بر روی صندوق عقب خودرو گلکاری شده ،  آنها را در مقابل پدر قرار داد تا امضا کند.


تجربه یک عاقد : پدر مجروح جنگی بود.. موج انفجار بیست و چند سال بود که او را به این عذاب فراخوانده بود… برای خود و برای خانواده .



از سایت : یک عاقد

ایران

ایران


دختر ، فارغ التحصیل دکترای تخصصی بیوشیمی بود و متولد تبریز زاده شده از مادری اهل گرگان و پدری اهل یاسوج .

او که عضو هیات علمی دانشگاه کرمان بود ، برای گرفتن برگه آزمایش به دفتر ما مراجعه کرد تا با پسری که کارشناس ارشد کامپیوتر بود ازدواج کند…. پسری متولد بجنورد ، زاده شده از مادری اهل کرمانشاه و پدری اهل تهران که پدر ومادرش در سمنان زندگی می کردند و خود او هم اکنون در اصفهان دارای یک شرکت کامپیوتری است.

غیر از خانواده عروس که ساکن پایتخت بودند دیگران  برای مراسم عقد عجله داشتند چون هرکدام باید به استان محل زندگی و کارشان برمیگشتند .

تجربه یک عاقد : ببخشید در ایران شما نمایندگی ” گینس ” می دانید کجاست ؟!!!



از سایت : یک عاقد