این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

بیایید واژه " قدیم / قدیمی " را از زبان توانمند خود بیرون کرده و بجای انها، واژه هایی را که در نمونه های زیر میاید بکار ببندیم.

بیایید واژه " قدیم / قدیمی " را از زبان توانمند خود بیرون کرده و بجای انها، واژه هایی را که در نمونه های زیر میاید بکار ببندیم.



این خانه ی قدیمی دیگر کلنگی شده= این خانه ی کهنه دیگر کلنگی شده.


این خرابه ی قدیمی بدرد سکونت نمیخورد= این ویرانه ی کهن بدرد خانمان نمیخورد.


از قدیم اینجا مصلا (مصلی) بود = از دیرباز اینجا نمازخانه بود .


در زمان قدیم هر دلار چند ریال بود= در گذشته هردلار چند ریال بود.


این لباس قدیمی را بینداز دور= این جامه ی کهنه را دور بینداز.


ریال واحد پول قدیم پرتغال بود= ریال یکان پولی پیشین پرتغال بود.


قاجاریه قدیمی تر از پهلویها است= قاجار ها پیشتر از پهلوی ها بودند.


---فلسفه----
این جهان قدیم است یا حادث؟= این جهان بی آغاز است یا آغازمند؟


قدمت جهان را کسی نمیداند= دیرینگی جهان را کسی نمیداند.


ماده مقدم بر روح بود یا بالعکس؟ = ماده پیشتر از روان بود یا بوارونه؟



-----باستان------

در هند قدیم، آشوکا حاکم بود= در هند باستان آشوکا فرمان میراند.


یکی از ملکه های قدیمی مصر، به اسم "نه فر تی تی "، خیلی وجیه بود=یکی از شهبانو های باستانی مصر، بنام " نه فر تی تی " ، بسیار زیباروی بود. یا یکی از شهبانوان باستانی مصر، بنام " نه فر تی تی " ، بس خوبچهر بود.


این واژه ها را بیرون بیندازیم: دغل، مکر، حیله ، خدعه، تزویر = فریب، ترفند، نیرنگ، رنگ ، کنبور( واژه فرموش شده)

این واژه ها را بیرون بیندازیم: دغل، مکر، حیله ، خدعه، تزویر = فریب، ترفند، نیرنگ، رنگ ، کنبور( واژه فرموش شده)


مرد دغل = مرد فریبکار

دغلکاری او اظهر من الشمس است =
فریبکاری او روشن (تر از آفتاب) است
روباه حیوانی مکار است = روباه جانوری فریبگر است
عمروعاص مردی حیله گر و مزوّر بود= 
عمروعاص مردی نیرنگ باز و ترفند سازبود.
( نیرنگ در باستان به چم افسونگری هم بکار میرفته)
او با خدعه حریفان خود را شکست داد=
او با رنگ ، هماوردان خود را شکست داد.
بالاخره با تزویر به حکومت نائل شد=
سرانجام با ترفند به فرمانروایی دست یافت.
و مکرش حاصل داد = و کنبورش به بر نشست.



چون که بی رنگی اسیر رنگ شد 
موسی ای با موسی ای در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کآن داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
جلال الدین بلخی ( مولوی)


ساختن واژگان جدید

ساختن واژگان جدید


زبان پارسی یک زبان بسیار نیرومند برای واژه سازی است که شاید تنها در جهان ، زبان آلمانی از آن در این زمینه برتر باشد . بهرروی هرکس میتواند با کاربرد درست دستور زبان و آیین واژه سازی، واژه هایی بسازد که "قانونی" هستند، هرچند در واژه نامه همنباشند ( گفتنی است که ما یک واژه نامه ی درد و درست نداریم ، حتی واژه نامه ی دهخدا هم یک گردآیه ی اندکی هردنبیل است). برای نمونه میتوان از ریشه ی گذشته ی یک کارواژه ( فعل) و پسوند "آر"، یک نام درست کرد، مانند خرید+آر = خریدار.


همینگونه میتوانیم با فروختن، فروختار را درست کنیم. ااین واژه سرتاپا فارسی است و قانونی هم هست، گرچه شاید در هیچ واژه نامه ای نباشد و هرگز نشنیده باشیم و فرهنگستان هم امضا نکرده باشد.


برابر واژگان پارسی ؟ "بجای یعنی / معنی چه بکار بببریم؟ "

بجای یعنی / معنی چه بکار بببریم؟


"یعنی" یک فعل عربی است.

means = یعنی = به معنی .... است= معنی میدهد
بجای آن میتوان از " برابر"، "میشود", "همان" , " هم چم" و " به چم ... است" سود برد.
نمونه:
حـُرّیت یعنی آزادی=
حـُرّیت به معنی آزادی است
----- بازگردان به پارسی --------
گویشی:
حـُرّیت میشه آزادی 
حـُرّیت همون آزادی یه
نوشتاری:
حـُرّیت میشود آزادی 
حـُرّیت آزادی است
حـُرّیت برابر است با آزادی
حـُرّیت به چم آزادی است
حـُرّیت همان آزادی است
حـُرّیت در تازی همان آزادی است در پارسی
حـُرّیت هم چم آزادی است
حـُرّیت همتای آزادی است.
حـُرّیت همتای عربی آزادی است.

نمونه ی ٢:
میهن دوستی یعنی اینکه برای میهن خود از هیچ کوششی فروگذار نکنید
----- بازگردان به پارسی --------
میهن دوستی آن است که برای میهن خود از هیچ کوششی فروگذار نکنید
میهن دوستی همان است که برای میهن خود از هیچ کوششی فروگذار نکنید
میهن دوستی بدین چم است که برای میهن خود از هیچ کوششی فروگذار نکنید


نمونه ی ۳:
اینکه گفتید بی معنی بود
----- بازگردان به پارسی --------
اینکه گفتید بیخود بود
اینکه گفتید بی مایه بود
اینکه گفتید بی چم بود

نمونه ی ۴:
معنی اینکارها چیست؟
----- بازگردان به پارسی --------
این کار هارو میکنی که چی؟
چم این کارها چیست؟
با این کارها چه می خواهید بگویید؟




با کمی کاربرد بیشتر، این جانشین ها میتوانند فراگیر شوند، بویژه نخست در نوشتار

برابر واژگان پارسی

وقت = زمان، گاه


هر وقت توانستی بیا = هرگاه توانستی ....


هیچ وقت اونو دوست نداشتم = هرگز اونو ...


وقت و بی وقت زنگ میزند = گاه و بیگاه زنگ میزند 


چه وقت بیام خوبه؟ = کــِی بیام خوبه؟


وقت ندارم امروز= زمان ندارم امروز


خیلی وقت است ندیدمش = دیری است که ندیدمش یا دیرزمانی است که ...


اوقاتم تلخ است = روزگارم تلخ است


وقت میکنی ! بیایی= زمان داری بیایی؟


اوقات فراغت = زمان آزاد