این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

استراتژی و تاکتیک (Strategie et Tactique)

استراتژی و تاکتیک (Strategie et Tactique)

واژه های استراتژی و تاکتیک در زمینه های دیگری جز مباحث سیاسی و حزبی مثلاً درامور نظامی یا دیپلماتیک و یا کارهای اقتصادی و غیره مورد استعمال دارد.
مثلاً در امور نظامی اولی به معنای هدف های نقشه های دورنمایی، مجموعه ای از عملیات وسیع و قاطع برای پیروزی در یک جنگ و دومی به معنای هدف های نزدیک، اقدامات بلافاصله، عملیات محلی برای پیروزی در یک نبرد مشخص به کار می رود.
ولی در این بحث مقصود ما استراتژی و تاکتیک حزب انقلابی طبقه کارگر در پیکار وی به خاطر رهایی اجتماعی، به خاطر پیروزی سوسیالیسم و کمونیسم است.
در این معنا استراتژی عبارتست از تعیین جهت اصلی مبارزه طبقاتی پرولتاریا و همه زحمتکشان. استراتژی عبارتست از تعیین جهت اصلی مبارزه طبقاتی پرولتاریا، تعیین ترکیب و مشخصات ارتش سیاسی تحت رهبری وی در یک مرحله معین از انقلاب، تدوین نقشه های ضرور ارتش برای استفاده از ذخائر مستقیم و غیر مستقیم نیروهای اصلی و فرعی انقلاب، تدوین نقشه مبارزه برای وحدت نیروهای انقلابی در گرد پرولتاریا و رهبری اقدامات و عملیات این نیروها، استراتژی یک حزب در تمام مدت یک مرحله معین از پیکار رهایی بخش وی، یعنی برای تمام مدت یک مرحله انقلاب، اساساً و عملاً بلا تغییر می ماند.

شعارهای استراتژیک یعنی آن شعارهایی که خواست های حزب را در مرحله معین استراتژی بیان می کند.
تاکتیک چیست؟ تاکتیک جزئی و قسمتی از استراتژی و کاملاً تابع وظایف استراتژیک مرحله معینی از انقلاب است. تاکتیک دوران کوتاهی را در درون یک مرحله استراتژیک در بر می گیرد. هدف های مشخص و نزدیک تر و محدود تر را در نظر دارد، به اشکال مشخص مبارزه در شرایط مشخص مربوط است، هدفش به دست آوردن سنگری در این یا آن نبرد، پیشروی در این یا آن زمینه، اجرای موفقیت آمیز این یا آن عمل و اقدام مشخص، عقب راندن دشمن از این یا آن موضع است. و همه این ها با در نظر داشتن هدف اصولی استراتژیک و به خاطر خدمت به آن هدف است و برای رسیدن به آن.

البته از آنجا که اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی همواره در تکامل و تغییر است و چه بسا این تحولات به سرعت نیز انجام می پذیرد و در نهضت جزر و مد پدید می گردد، تغییر و تحول اشکال و روش ها و متدهای تاکتیکی اجتناب ناپذیر است. نه تنها اجتناب ناپذیر بلکه از جانب حزب برای تامین موفقیت ضروریست. حزب باید به درستی بهترین و مناسبترین شکل و اسلوب مبارزه تاکتیکی را از بین انواع ممکن برگزیند، همواره با مهارت و طبق شرایط متغیر موجود آماده تغییر اسلوب های تاکتیکی باشد. مراحل و اسلوب ها، اشکال سازمانی، صور مبارزه، شعارهای تاکتیکی در هر حال باید طوری تعیین گردد و به نحوی عمل گردد که بتوان به هدف استراتژیک رسید. شعارهای تاکتیکی یعنی آن شعارهایی که برای مراحل کوتاه مدت با خواست های مشخص تاکتیکی معین می شود.

قواعد اساسی استراتژی و تاکتیک حزب انقلابی بر اساس تجربه و مبارزه انقلابی به دست آمده است. شرط رسیدن به نتیجه های صحیح استراتژیک و تاکتیک عبارتست از مطالعه دقیق شرایط عینی و ذهنی نهضت، تحلیل وضع مشخص تاریخی جهان و کشور و احتراز از رویزیونیسم چپ و راست.
یک سلسله از اصول و قواعد استراتژیک و تاکتیک که طبق تجربه به دست آمده، تعمیم یافته صحت آن ها در عمل ثابت شده و باید در جریان مبارزه و رهبری آن مراعات گردد عبارتند از: متحد کردن کلیه نیروهایی که می توان در یک لحظه ای معین علیه دشمن متحد کرد، منفرد کردن هر چه بیشتر دشمن، استفاده صحیح از تمام عوامل مساعد، استفاده صحیح از ذخیره های دائمی و موقت انقلاب، تعیین ضعیف ترین نقطه دشمن، تعیین جهت ضربه، تشخیص قوای دوست، انتخاب صحیح لحظه برای دست زدن به یک عمل، یافتن حلقه اساسی و اصلی کار در جریان مبارزه، تعیین افراد مناسب برای ماموریت ها ، تقسیم مسائل و مشکلات به گروه ها و حل آن ها بر حسب گروه، طرح جسورانه هدف و سیر احتیاط آمیز و با دقت به طرف آن ها، آمیختگی صور مبارزه، تعیین اشکال سازمانی مناسب و غیره.

مالتوسیانیسم ( Maltusianisme )

مالتوسیانیسم ( Maltusianisme )



این واژه از نام «مالتوس» کشیش انگلیسی که در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم می زیست مشتق شده است.

تئوری او یک نظریه بورژوایی(سرمایه داری ) عمیقاً ارتجاعی است.
او می گفت که جمعیت بشر بسیار سریع تر از میزان ازدیاد مواد غذایی رشد می کند و از این مقدمه غلط نتیجه غلط تری می گرفت که گویا خود توده های مردم علت بدبختی و فقر موجود هستند، زیرا زاد و ولد سریع آنهاست که موجب گرسنگی و تنگدستی می شود.

طرفداران نظریه مالتوس نظام اجتماعی و مناسبات تولیدی و استثمار را نادیده می گیرند، به نقش علم و تکنیک و دستاوردهای آن توجهی ندارند. مارکس نادرستی این نظریه را در همان دوران نشان داده است.

در این اواخر برخی از جامعه شناسان امریکایی و انگلیسی و غیره کوشش کرده اند این اندیشه را احیاء کنند و با تئوری نئومالتوسیانیسم خود سعی دارند سیاست مستعمراتی دول امپریالیستی را توجیه کنند. آن ها حتی جنگ های غارتگران را وسیله ای برای بهبود وضع زندگی مردم می شمرند زیرا که افراد اضافی را از بین می برد.

این تئوری دارای ماهیت ارتجاعی و ضد انسانی است. در حقیقت بدبختی و فقر زحمتکشان در نظام سرمایه داری، جنگ های امپریالیستی و کشورگشایی های مستعمراتی، همه ثمره تضادهای آشتی ناپذیر این نظام متکی بر استثمارست و به اصطلاح قانون جاودانی جمعیت که مورد ادعای هواداران مالتوس است هیچ پایه علمی ندارد.
تجربه تاریخی و ازدیاد جمعیت هم زمان با بهبود سریع وضع زندگی توده مردم در کشورهای سوسیالیستی در عمل پوچ بودن این تئوری را نشان می دهد.
------------------------------------------

1
مالتوسیانیسم

• مالتوسیانیسم عبارت است از یک آموزش جمعیت غیرعلمی اقتصاددان و روحانی انگلیسی بنام مالتوس که بنا بر آن، افزایش جمعیت برطبق قوانین ابدی طبیعی (توسعه هندسی) و سریعتر از تولید مواد غذائی (توسعه حسابی) صورت می گیرد.

• مالتوس ـ به قول مارکس ـ «مناسبات بلحاظ تاریخی مختلف را خودسرانه به یک رابطه عددی انتزاعی مبدل می کند که نه بر قوانین طبیعی مبتنی است و نه بر قوانین تاریخی.»

• بنظر مالتوس علت ذلت و گرسنگی زحمتکشان نه در مناسبات تولیدی سرمایه داری، بلکه در ویژگی طبیعی انسانها، یعنی در تولید مثل نهفته است.
• قانون جمعیت مالتوس ـ به قول مارکس ـ «به نگرش بیرحمانه سرمایه بیان بیرحمانه ای عطا می کند.»

• مالتوس با آموزش جمعیت خود ـ به قول مارکس ـ به «به دفاع جانبدارانه از ذلت طبقه کارگر» می پردازد.

2
نئومالتوسیانیسم

• مالتوسیانیسم ـ در حال حاضر ـ در کشورهای امپریالیستی در قالب نئومالتوسیانیسم ادامه حیات می دهد.
• نئومالتوسیانیسم یک آموزش ضد انسانی عریان و آشکار است و انعکاس ارتجاعی تضاد آشتی ناپذیر میان منافع سرمایه انحصاری و منافع خلق است.
• طرفداران نئومالتوسیانیسم (فوگت، کوک، گریم و دیگران) اضافه جمعیت جهان را امری اجتناب ناپذیر می دانند و قتل عام مردم را با استفاده از تسلیحات امحای جمعی حرارتی ـ هسته ای توجیه می کنند.
• نئومالتوزیانیست ها همراه با نظریه پردازان نژادپرست و پژوهشگران بیماری های ارثی به توجیه سیاست تجاوزگرانه امپریالیسم می پردازند.
• مالتوسیانیسم و نئومالتوسیانیسم از واریانت های بیولوژیسم در درک تاریخ اند.

• مراجعه کنید به آموزش جمعیت، تولید، مناسبات تولیدی.

کمون اولیه

کمون اولیه


کمون اولیه یا جامعه اشتراکی بدوی نخستین شیوه تولید در تاریخ است. شالوده آن مالکیت جمعی اجتماعات و گروه های انسانی، در آغاز پیدایش جوامع بشری مبتنی بر وسائل بسیار ابتدایی تولید و کار جمعی بود.
زمین، وسائل کار، مساکن و غیره ملک مشترک جمع یعنی همه افراد قبیله و گروه مربوطه بود. تولید به طور جمعی و با وسائل کار بسیار ابتدایی صورت می گرفت و چه بسا شکار و جمع آوری میوه و نظایر این ها محدود می شد. ثمره کار مشترک، در آن جامعه به طور مساوی تقسیم و مشترکاً و جمعی مصرف می شد.
مالکیت اشتراکی عبارت از مالکیت گروه های کوچک و معممولاً جدا ازهم بود. هم زمان با این مالکیت اشتراکی همچنین مالکیت شخصی اعضاء هر گروه بر برخی وسائل کار وجود داشت که درعین حال سلاح تدافعی در مقابل درندگان نیز محسوب می شد. این مناسبات تولیدی در کمون اولیه نتیجه اجتماعی کردن آگاهانه وسائل تولید نبود. ضرورت کار جمعی و مالکیت اشتراکی بر وسائل تولید، از سطح بسیار نازل رشد نیروهای مولده و از خصلت بدوی وسائل کار ناشی می شد.

در آن هنگام به تنهایی غیر ممکن بود نعم مادی برای ادامه زیست تولید کرد وعلیه نیروهای طبیعی مبارزه نمود. زندگی و کار جمعی و دفاع مشترک ضرورت حیاتی داشت و امری ناگزیر بود. کار انسان بدوی در آن دوران به هیچوجه ثمری بیش از آنچه که برای ادامه حیات بسیار محقر وی لازم بود نداشت. در این مراحل اولیه جامعه بشری که خود میلیون ها سال طول کشید بهره کشی اجتماعی مفهومی نمی توانست داشته باشد. به علت سطح نازل تولید، در تولید نیز اصل تساوی حکومت می کرد زیرا به جز آن ادامه زندگی جامعه ممکن نمی شد. در کمون اولیه ـ جامعه ابتدایی اشتراکی بشری ـ نابرابری از نظر درآمد و مالکیت وجود نداشت، استثمار فرد از فرد و دولت هنوز به وجود نیامده بود.
به تدریج با تکامل وسائل تولید تقسیم طبیعی کار صورت گرفت یعنی کارها بر حسب جنس زن یا مرد بودن و بر حسن سن، پیر یا جوان بودن تقسیم شد. رشد اقتصاد ـ البته با همان معیارهای بدوی و ازدیاد نفوس منجر به ایجاد سازمان های قبیله ای شد.
در آغاز در این اجتماع قبیله ای نقش اصلی موضع اساسی را زنان دارا بودند. این آن دورانیست که به آن ماتریارکال یا مادرشاهی می گویند.
پس از آن در جریان تکامل تاریخی، مردان دارای وضع مسلط اجتماعی شدند. به این مرحله پاتریارکال یا پدرشاهی می گویند. (در فارسی اصطلاحات پدرسالاری و مادرسالاری نیز مرسوم شد). در آخرین مرحله فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کمون اولیه، هم زمان با رشد دامپروری و کشاورزی، تقسیم اجتماعی کار بوجود آمد و مبادله بین افراد قبایل آغاز شد. نخستین تقسیم بزرگ اجتماعی کار، جدا شدن قبایل دامپرور بود. به علت تکامل بعدی نیروهای تولیدی، کار انسان هر چه بیشتر ثمر می داد، نعم مادی بیشتری تولید می شد، وسائل زیست فزون تر و متنوع تر می شد و حداقل نیاز برای ادامه زندگی فزونی می گرفت. به این ترتیب امکان آن پدید آمد که کار اضافی انسان و محصول اضافی کار انسان به تصرف فرد دیگر در آید.
جامعه آبستن پیدایش استثمار و ایجاد شیوه تولید جدیدی گشت. مناسبات تساوی و همکار و اشتراک مالکیت، دیگر اجازه تکامل نیروهای مولده را نمی داد. بهره برداری خصوصی، کار انفرادی و مبادله منجر به پیدایش مالکیت خصوصی و اختلاف درآمد و بدنبال آن پیدایش طبقات و استثمار فرد از فرد شد. پیدایش مالکیت خصوصی و مبادله، جامعه اشتراکی بدوی را به تدریج متلاشی ساخت. گروه های خاص دارای درآمد ویژه و وضع اجتماعی خاص (به علت رهبری نظامی و حفاظت شبکه های آبیاری و سرپرستی امور جمعی قبایل)، کم کم به طبقه جدید استثمارگر مبدل شدند. شیوه تولید جدید ـ بهره برداری نخستین فرماسیون متکی بر استثمار بوجود آمد.