این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

جهل امریست ذاتی ، که با هیچ روش و منطقی، راهش تغییر نمیکند !

جهل امریست ذاتی ، که با هیچ روش و منطقی، راهش تغییر نمیکند !


فردی مسلمان یک همسایه کافر داشت

هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد :
خدایا ! جان این همسایه کافر من را بگیر و مرگش را نزدیک کن;طوری که مرد کافر می شنید;
زمان گذشت و آن فرد مسلمان بیمار شد.
دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش حاضرمی شد;.
مسلمان سر نماز می گفت خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای من را در خانه ام حاضر و ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس ... !
روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافرِ است که غذا برایش می آورد .
از آن شب به بعد، مسلمان سر نماز می گفت :
خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد.
من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی !
جهل امریست ذاتی ، که با هیچ روش و منطقی، راهش تغییر نمیکند !