ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
جهل امریست ذاتی ، که با هیچ روش و منطقی، راهش تغییر نمیکند !
فردی مسلمان یک همسایه کافر داشت
هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد :
خدایی وجود ندارد چون ...
مردی به سلمانی رفت تا صورت و موهایش را اصلاح کند.
همین که آرایشگر شروع به کار کرد آنها شروع به صحبت کردند.
آرایشگر گفت:من فکر میکنم که خدا وجود ندارد.
مشتری با تعجب پرسید:چرا چنین چیزی میگویی؟
مرد آرایشگر جواب داد:خوب اگر به خیابان نگاه کنی میفهمی که چرا خدا وجود ندارد!به من بگو اگر وجود دارد چرا این همه رنج و بدبختی در اطراف ماست؟من نمیتوانم خدایی را دوست داشته باشم که این همه بلا و بدبختی را... میبیند ولی کاری نمیکند.
مرد مشتری لحظه ای فکر کرد اما چون نمیخواست با آرایشگر صحبت کند سکوت کرد.
وقتی کارش تمام شد آرایشگاه را ترک کرد و به خیابان رفت.در آنجا با مردی مواجه شد با صورتی کثیف و موها و ریش های بلند و نامرتب.
مرد فورا به آرایشگاه برگشت و گفت:من فکر میکنم این حوالی آرایشگری وجود ندارد.
آرایشگر با تعجب پرسید:چرا چنین حرفی میزنی؟من که اینجا هستم.تا چند دقیقه ی پیش هم داشتم موهای تو را اصلاح میکردم.
مرد مشتری گفت:همین که گفتم.آرایشگری وجود ندارد.اگر اینطور نیست چرا مردم کثیف با موهای بلند و ریش های نا مرتب در خیابان هستند؟
آرایشگر گفت:ولی آرایشگر وجود دارد.مردم خودشان پیش من نمی آیند!!!
مرد جواب داد:دقیقا مسئله همین است.خدا مطمئنا وجود دارد اما این مردم هستند که به سویش نمیروند.
دلیل اینهمه رنج و بدبختی نیز همین است!!!