این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

« وای بـــه حـــال مــلّــتــی کـــه بــی قـیّــم مــانـــده . . .»

« وای بـــه حـــال مــلّــتــی کـــه بــی قـیّــم مــانـــده . . .»


شاید شما هم خبر تجاوز دو شرطه(پلیس) سعودی را در فرودگاه جده به دو نوجوان ایرانی شنیده باشید! که پس از رویت گذزنامه شان و از آنجایی که عرب‌ها دشمنی غمیقی با شیعیان و ایرانیان دارند، آن دو را از پدر ومادرشان جدا کرده و به‌ظاهر برای بازرسی به اتاقی برده‌اند و آنجا به هردوی آنها تجاوز کرده اند. پس از ده دقیقه که مامورین عربستان، پسرهارا سوی خانواده اشان بازمی‌گردانند، بغض برادر کوچکتر می‌ترکد و جریان را برای مادر خود بازگو می‌کند. خانواده از بازگشت به تهران منصرف شده و پیگیر شکایت می‌شوند. کنسولگری جمهوری اسلامی هم قول پیگیری داده(وعده سر خرمن)... با شنیدن این داستان به یاد داستان معروف ابوطالب یزدی، افتادم که در زمان آغاز پادشاهی محمدرضاشاه با شتر خود از راه کویت به مکه رفت! که وهابی‌ها به تهمت اینکه ابوطالب یزدی، جوان 22 ساله ایرانی سنگ‌های کف محوطه مکه را با کثیف کرده، در یک دادرسی چند ثانیه‌ای و بدون مترجم گردن او را زدند و پول اجرای حکم و بخیه سر به بدن(که برعکس دوخته بودند) را از همراهانش گرفتند. دربازگشت، دو خواهرش در یزد که کوچه را ریسه‌بندی و منتظر سوغاتی و تسبیح‌ از او بودند، ولی در عوض خبر مرگش را شنیدند، هر دو در دم سکته کرده و سپس دِق کردند و به فاصله کمی از هم مُردند.. به دنبال این، کشور سراسر نفرت از سعودی‌ها شد..پادشاه "چهار سال" همه روابط ایران با عربستان را قطع کرد و فرستادن زائر از ایران ممنوع شد. و عنقریب بود که صنعت توریسم(حج) سعودی که درآمدش بیش از نفت است،به گِل نشیند که با فشار مردم خرافاتی و دین‌زده و سفر پادشاه سعودی به تهران و پوزش‌خواهی رسمیِ وی که خواهان فرستادن دوباره زائر از تهران به عربستان شد بود، رابطه از سر گرفته شد.


هنگامی که خبر زدن گردن ابوطالب یزدی به رضـا شـاه بـزرگ در ژوهانسبورگ رسید، درحالی ایشان از تندرستی چندانی برخوردار نبود، با خشم گفت: من اگر آنجا بودم، خاک سعودی را توبره می‌کردم و این است سزای بی‌خردانِ ابلهی که فرسنگ‌ها می‌پیمایند و سرمایه‌های خود را به جیب وهابیون بی‌مغز میریزند و آبروی خود و خانواده و میهن خود را، به تاراج میدهند.


رضاشاه بزرگ آنچنان به‌روی نژادِ ایرانی و هم‌میهنان خویش تعصب داشت که بخاطر اینکه پلیس واشنگتن ماشین یکی از کارمندان سفارت ایران در آمریک را متوقف کرده و بخاطر سرعت غیرمجاز به او برگه جریمه داده بود،سفیر آمریکا را از تهران اخراج، کارمندان سفارتُ ایران در آمریکا را به تهران فراخواند و کلیه روابط سیاسی و بازرگانی را به حالت تعلیق درآورد. تا اینکه بالاخره پس از چندماه پرزیدنت آمریکا بطور رسمی نامه‌ای پوزش‌خواهانه خطاب به شاه و ملت ایران نگاشت و چند دیپلمات سیاسی رسماً این نامه عذرخواهی را به تهران و به شرف عرض همایون پادشاه رساندند، تا پوزش آنان پذیرفته شد و روابط عادی پس از چهارماه دوباره از سر گرفته شد. همچنین شاه در شان ملت ایران را بالاتر از اروپایی‌ها می‌دید و هرگاه مقامات اروپایی وی را به کشورشان دعوت می‌کردند، پاسخ می‌داد: «شما باید به دیدار مقام سلطنت ایران مشرف شوید» و چون شاهان قاجار نبود که در کمال خفت و خاری از روسیه وام بگیرد تا به دیدار ملکه انگلیس یا مقامات فرانسه و روس و آلمان برود! وی باورمند بود ایرانی هیچ چیز از اروپایی‌ها کم ندارد و باید شئوناتش حفظ شود. وی به ساعد وزیرخارجه خود همواره می‌فرموید: آبروی ایرانی را جلوی این اروپایی‌ها حفظ کن! نگذار آنان برتری ای نسبت به ما حس کنند....!


اما این کجا و تجاوز عرب‌ها به دو نوجوان ایرانی کجا؟ که معنایی جز بی‌ادبی نسبت به شئون ملت چندهزارساله ایران ندارد!!؟ ولی بی‌غیرتان نشسته در تهران از آنجایی که رفت و بستی با نژاد ایرانی نداشته و بیشینه‌ء شان زاده‌ء جبل‌عامل و عراق هستند، چندان به این مسایل حیثیتی، ارجی نمی‌نهند و شرف و آبروی یک ملت در نظر آنها اشرافی‌گری ست!! و در این فقره حج نیز، حضراتِ نامحرم به منافع ملّی، تنها به احضار سفیر سعودی در تهران و بازخواست توضیخ برای پیگیریِ سریعتر پرونده تجاوز به دو شهروندِ ایرانی، بسنده کرده اند...


« وای بـــه حـــال مــلّــتــی کـــه بــی قـیّــم مــانـــده . . . »



مقایسه ی رفتار سیاسی جمهوری اسلامی ایران با نظام شاهنشاهی ایران در مسئله ی حج !

مقایسه ی رفتار سیاسی جمهوری اسلامی ایران با نظام شاهنشاهی ایران !


روزگاری که فقط بخاطر یک شهروند ایرانی، حکومت ایران ۴ سال روابط دیپلماتیکش را با عربستان قطع کرد!! 

ابوطالب یزدی که از وی به نام ابوطالب اردکانی نیز یاد می‌شود، جوانی ایرانی بود که در سال ۱۳۲۲ در حین انجام طواف در مسجدالحرام دچار حالت استفراغ شد و توسط ماموران عربستان سعودی دستگیر و به اتهام قصد آلوده کردن خانه خدا، در دادگاه محاکمه و سپس اعدام شد.

خبر قتل وی باعث واکنش‌های شدید مردم و علما در ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی شد و در ایران عزای عمومی اعلام و در اکثر شهرها مجالس ختم برگزار گردید.

" همچنین در پی این حادثه رابطه دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی قطع گردید و به مدت چهار سال دولت ایران از اعزام حجاج به مکه خودداری نمود."

------------------------------------------------------------------------

تجلی سبزواری در آن دوران در مثنوی بلندی به نام "طالب نامه" خطاب به سعودی ها چنین سرود:


ای رئیس دولت نجد و حجاز / ای ندانسته حقیقت از مجاز /

شرط مهمانداری و رسم صفا / قاعده احسان و آئین وفا /

در عرب گردن زدن یا کشتن است / در میان خاک و خون آغشتن است؟/

بر شما طالب مگر مهمان نبود / زائر آن کعبه ایمان نبود؟ /

شیعه بود، اما بدین کافر نبود / منکر قرآن و پیغمبر نبود /

تدخلن المسجد ان شاء آمنین / نیست این آیت ز قرآن مبین؟

------------------------------------------------------------------------

در تصویر: احترام پادشاه عربستان به پادشاه ایران


(( پادشاه عربستان چندین بار اعلام کرده بود که من خادم پادشاه ایران هستم! ))



پاسخ به تاریخ

شاه در کتاب پاسخ به تاریخ میگه
دوست داشتم مردمم خوشبخترین مردم هزاره ی سوم شوند ولی نشد که نشد
راستش مردم ایران کاری جز توقع و نق زدن ندارند
نشسته اند و می خواهند همه چی بر میل شان باشد
نظامشان امریکایی
فوتبالشان برزیلی
رفاهشان در حد مردم سوییس
و...
راستش جالب است تیم کشورشان با افتخار یک تورنومنت را ترک کرد و تا دو روز پیش دوستش داشتند حالا می گویند بد بود!
این خاصیت حزب باد بودن در خون ما نهادینه شده
اصلا فکر نمی کنیم کره جنوبی با ان همه سرمایه گذاری و بازی تدارکاتی چه نتیجه ای گرفت
یا اسپانیا و ایتالیا!!
توقع داریم فوتبالمان جای برزیل را بگیرد
نگاه نمی کنیم ترکیه با آن سطح فوتبال بعد از 2002 جام جهانی ندیده
و همیشه دنبال سوراخی و انگشتی درونش!
ما لیاقت کیروش را نداریم انشالله در بازی های جام ملت ها تیم را دست قلعه نویی و دوستان خواهند داد
راستی کشور ما روزانه میلیارد ها دلار در آمد دارد
راست می گویند 11 میلیارد تومن = یک اتوموبیل فراری که با گمرک به مردم کشور فروخته می شود را ندارند بدهند به کیروش!
11 میلیارد تومن برابر 4 میلیون دلار!

داستانی جالب از نادر شاه افشار

داستانی جالب از نادر شاه افشار



نوشته اند از زمانی که نادرشاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته درراه کودکی را دیدکه به مکتب میرفت از او پرسید:پسرجان چه میخانی؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت قرآن

ازکجای قران؟


انا فتحنا...

نادر ازپاسخ اوبسیار خرسند شد وازشنیدن ایه فتح فال پیروزی زد.


سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسرک قبول نکرد نادر گفت چرا نمیگیری؟

گفت مادرم مرا میزندمیگوید تو این پول را دزدیده ای!!!

نادر گفت به او بگو نادر داده است  پسر گفت:مادرم باور نمیکنداو میگوید نادر مردی سخاوتمند است او اگربه تو پول میداد یک سکه نمیداد زیاد میداد.

حرف او بر دل نادر نشست یک مشت پول زر در دامن او ریخت.

از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در ان سفر بر حریف خویش محمدشاه گرگانی پیروز شد.