این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

زرشک

یه فرشته هست به اسم زرشک !


مسئول رسیدگی به آرزوها و خواسته های من ...

راز "آغا" بودن محمدخان قاجار/ چه کسی محمدخان را عقیم کرد؟

راز "آغا" بودن محمدخان قاجار/ چه کسی محمدخان را عقیم کرد؟


اگر به تنها تصویر محمد خان قاجار نگاه کنید، برخلاف تمام شاهان قاجار که یا ریشی بلند و سبیلی مردانه و صورتی فربه، به چهره ای تکیده برمی خورید با چین وچروک های فراوان وفاقد ریش! آیا شاه قاجار مبتلا به بیماری بوده ویا از مشکلی رنج می برد.


در تاریخ آمده است که این چهره مردی است که اخته وآغا بوده است. در کتاب های تاریخ نوشته شده است: آغا محمد خان در سن یازده سالگی به دلیل اینکه چهره جذابی داشت توسط خواجگان حرمسرای عادلشاه - حاکم مشهد- در حال معاشقه با یکی از همسران وی دیده شد و به دستور عادلشاه که از بستگان محمود افغان بود - به روایتی پسر عموی محمود افعان بود - اخته گردید.


اخته کردن یا آغاشدن در تاریخ

Castration اخته کردن به حذف غدد جنسی  اطلاق می‌گردد.در اروپا، آسیا وهند و آفریقا اسیران جنگی و همچنین سربازان را اخته می کردند تا میل بازگشت به خانواده را نداشته باشند.مردان وپسرانی که قرار بود در حرمسراها کارکنند را نیز اخته می کردند و به انها خواجه حرمسرا می گفتند.این رسم در عثمانی و اروپا و ایران متداول بود.


عقده های واخورده محمدخان

در آثار تاریخی آمده است:

انچه درباره آغا محمدخان قاجار واضح است قبل از بلوغ اخته شده بود ولی با آنکه تمایل جنسی نداشته ولی حرمسرای بزرگی داشت و شاید خلق ارام وکمی افسرده او باعث شده او بسیار کتاب بخواند و حتی در ستیزها کتابخانه خویش را با خود می‌برد.او بسیار متعصب وخشک بود و بسیار سنگدل وبی رحم بود وشاید دلیل آن عقده های وا خورده روانی وجنسی هر روز او باشد.


شاید همین اخته بودن باعث فجایع شهرکرمان باشد. در تاریخ اینگونه روایت شده:

در اواخر تابستان همان سال قشون آقا محمد خان به کرمان نزدیک گشت. همه مردم کرمان بر آن عقیده بودند که قشون شاه قاجار در سرمای زمستان کرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترک آن دیار خواهند شد و برای همین هر شب بر بالای ابروج کرمان مردم شعر می‌خواندند و فحش‌های رکیکی نسبت به شاه قجر خطاب می‌دادند و او را مورد تمسخر قرار می‌دادند این فحش ها خان قاجار را خشمگین تر کرد.

وی روزها از ببرون دروازه شهر مردم را تهدید می‌کرد که در صورتی که به این کار ادامه دهند، حمله سختی به آن شهر خواهد کرد و دیگر مثل بار قبل نخواهد بود. آقا محمد خان چنان به خشم آمد که پس از نفوذ به شهر که بر اثر خیانت تعدادی از نگهبانان روی داد، دستور داد که کوهی بلند از چشمان مردم کرمان پیش روی وی بسازند. بدستور وی تمام مردان شهر کور شدند و بیست هزار جفت چشم بوسیله سپاه قاجار تقدیم خان شد.(سر پرسی سایکس این تعداد را هفتادهزار جفت میخواند)همچنین آغامحمدخان سربازان خود را در تجاوز به زنان شهر آزاد گذاشت و جنایتی عظیم را رقم زد. اموال مردم به تاراج برده شد و حتی کودکان نیز به اسارت گرفته شدند.



احمد شاه مسعود ، قهرمانی فرهیخته

احمد شاه مسعود ، قهرمانی فرهیخته 


کشوری که امروزه بعنوان افغانستان میشناسیم ، دیرزمانی نیست که بوجود آمده است .
این کشور که بخش عمده آن از خراسان قدیم تشکیل شده است، همواره جزئی از سرزمین های شرقی ایران قدیم بوده است و بسیاری از فرهیختگان ایرانزمین ، از شعرا و دانشمندان و هنرمندان ایرانی از آن سامان برخاسته اند .
چهره های مشهوری چون مولانا جلال الدین محمد بلخی ، خواجه عبدالله انصاری ، ابوریحان بیرونی و ....
داستان جدایی و تجزیه سرزمین خراسان ، که بدست استعمار روس و انگلیس و با همراهی قبیله ای از قومیت پشتون ، با نام اوغان ، انجام شد ، هرچند تلخ باشد ، به همان اندازه پیچیده و طولانی هست .
بدین سان ، گرگ ها ، در غفلت سلسله های ایرانی ، عمدتا قاجار ، سرزمین های شرقی و شمال شرق ایرانزمین را تکه تکه کرده و دست پلید استعمار ، ایرانزمین را کوچک کرد .
اما تاثیراتی که این تجزیه بر مردم آن سامان گذاشت بسی دردناک تر بود ، تا تاثیرات آن بر تاریخ و فرهنگ کشور ایران
نام افغان ، که از همان نام اوغان بر میاید ، بر سرزمین های شرقی ایران قدیم ، که عمدتا فارسی زبان ، تاجیک نشین هست ، گذاشته شد و نوکران استعمار ، اوغان ها به پاس همکاری با استعمار انگلیس بر اریکه قدرت نشستند ، چنانکه امروز هم نشسته اند .
مرحوم احمدشاه مسعود ، یکی از مردان فرهیخته و باغیرت زمان خود بود که در برابر یورش متجاوزان داخلی و خارجی ، به دفاع از جان و ناموس و فرهنگ خراسان در بند بر آمد و در نهایت در راه رسیدن به اندیشه والای خود که همان بازگرداندن عزت و سربلندی گذشته به آن مردم و آن سامان بود ، به شهادت رسید .
چندی پیش سالگرد شهادت احمدشاه مسعود بود .


آیا میدانستید که فاشیسم پشتونی که در افغانستان قدرت را در چنگال خود گرفته و پانترکیسم ازبکی ( به رهبری ژنرال دوستم ، یکی از جنایتکار ترین چهره های چند دهه گذشته افغانستان ) و وهابیسم عربستان سعودی ( با صرف دلار های نفتی خانواده فاسد آل سعود ) ، دست در دست هم گذاشته و برای شکستن مقاومت ساکنین اصلی خراسان قدیم ( افغانستان کنونی ) ، تاجیک ها ، از هیچ خیانت و جنایتی فروگذار نمیکنند .

شهید احمد شاه مسعود ، روانش شاد باد


دانشگاه صنعتی اصفهان

دانشگاه صنعتی اصفهان


این دانشگاه پیش از انقلاب ساخته شد و هدف از ساخت آن انتقال دانشگاه صنعتی شریف از تهران به اصفهان بود.[نیازمند منبع] زیرا دانشجویان دانشگاه آریامهر به رژیم وقت (شاهنشاهی) به رهبری محمدرضا پهلوی اعتراضات گسترده‌ای داشتند.



دانشگاه در سال ۱۳۵۶ رسماً شروع به کار کرد. این دانشگاه ابتدا دارای نام «دانشگاه صنعتی آریامهر اصفهان» بود که بعد از وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ خورشیدی به «دانشگاه صنعتی اصفهان» تغییر نام داده شد. و همانند «دانشگاه صنعتی آریامهر در تهران» (دانشگاه صنعتی شریف فعلی)، این دانشگاه مستقیماً بر اساس الگوی دانشگاه‌ام آی تی در آمریکا الگوبرداری گردید

طراحان اصلی و اولیه دانشگاه صنعتی آریامهر اصفهان هم از نظر ساختار درسی و هم از نظر شالوده سازمانی عبارت بودند از : شرکت آمریکایی آرتور دی لیتل (که یک شرکت مشاوره آکادمیک بود)، دکتر گوردون براون که ریاست کل دانشکده‌های مهندسی و از مدیران اصلی دانشگاه‌ام آی تی بود دکتر جرج بوگلیارلو ریاست دانشکده فنی-مهندسی دانشگاه ایلینوی در شیکاگو، و دکتر مهدی ضرغامی معاونت دانشگاه صنعتی آریامهر در تهران.

دکتر براون بود که شش دانشکده اولیه دانشگاه صنعتی اصفهان را تأسیس نمود در گزارش نهایی ایشان از طرح جامع دانشگاه صنعتی آریامهر در اصفهان آمده:

«هدف اصلی این موسسه آموزشی اجتناب از ساختار رایج و کلاسیک
دانشگاهی، و در عوض، سازماندهی و تمرکز دادن فعالیتهای آکادمیک این

دانشگاه بر روی مسائل فناوری مهم کشور ایران است. حقیقت نیازهای امروزی برای توسعه سریع ایران مستلزم این است که سیستم آموزشی این کشور صرفاً یک نسخه کپی از موسسات آموزشی غربی نباشد. بجای الگو برداری از سیستم‌های غربی و آنهم الگوهای بیست ساله‌ای که در غرب از رده خارج شده‌اند، سیستم آموزشی ایران باید بر اساس فرهنگ ایرانی و ویژگی‌های جامعهٔ ایرانی باشد. »




آرامگاه لطفعلی خان زند کجاست؟

آرامگاه لطفعلی خان زند کجاست؟


لطفعلی خان زند آخرین پادشاه سلسه زند بود. وی در سال 1148 خورشیدی در شیراز به دنیا آمد و در سال 1173 خورشیدی در تهران بوسیله آغا محمد خان قاجار در تهران به قتل رسید. لطفعلی خان زند در سن 20 سالگی به سلطنت رسید ،اما بر سر پادشاهی با هماورد نیرومندش آغا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت و سرانجام از او شکست خورد و با مرگ او پرونده دودمان زند نیز بسته شد. ویژگیهای برجسته بسیاری چون خوش‌ سیمایی، دلاوری، نیرومندی و هوش سرشار بود، وی از ادب و شعر هم بی‌ بهره نبود. بسیاری او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می نامند.

شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور می‌باشد وی درباره شکستهایش از آغا محمد‌خان قاجار سروده‌ است:

یا رب ستدی مملکت ازهمچومنی * دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی

از گردش روزگار معلومم  شد * پیش تو چه دف‌ زنی چه شمشیر زنی





آغامحمد خان ؛ لطفعلی خان را به تهران برد و پس از چندی دستور کشتنش را داد، مرگ وی را به روش خفه کردن نوشته‌ اند. پیکر وی را به دستور آغامحمد خان، در سرسرای خلوت کریمخانی (کاخ گلستان) دفن کردند تا وی هر روز قدمهایش را بر گور لطفعلی خان گذاشته و عبور کند. سالها پس از مرگ بنیانگذار سلسله ی قاجار بود که آرامگاه خان زند به صحن امامزاده زید منتقل شد.  پیکرش را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند. آرامگاه لطفعلی­ خان آخرین پادشاه زند، که در اتاقکی مهجور و دور از چشم همگان، در آستان امامزاده زید تهران ، مورد بی­ توجهی و رو به فراموشی است. در این مکان جوانی دلیر و نیکو سرشت بزرگترین شمشیرزنِ مشرق ابر انسانی از نژاد شایسته­ ی ایرانی (بختیاری) مردی از تبار جوانمردان روزگار آرمیده است که در سن بیست و پنج سالگی نابینا و به قتل رسید.







این جملاتی است که بر سنگ مزار لطفعلی خان زند، آخرین پادشاه سلسله ی زندیه حک شده است : جوان شایسته ای که اگر دست روزگار و خیانت های اطرافیان امانش می­ داد و می­ ماند، نه قاجاری روی کار می ­آمد و نه از تاریخ سیاه فلان الدوله ها و حراج این آب و خاک خبری می­ بود.