این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

برخی میگویند، اگر بجای درود بگوییم سلام، مگر چه میشود؟

برخی میگویند، اگر بجای درود بگوییم سلام، مگر چه میشود؟


< چرا باید پارسی را پاس بداریم>.


برای دریافت بهتر این سخن : مانند این است که اگر یک مو از سر شما کم شود، چه میشود؟

باید گفت، اگر ما روا بداریم که یک واژه ی پارسی از میان رفته و جایش را یک واژه ی بیگانه بگیرد، راه را برای دیگر واژه ها نیز باز کرده ایم، بزبان دیگر جایی که بگذرایم که یک مو از سرمان کم بشود، راه را برای کچل شدن خود باز کرده ایم!!

بویژه اگر واژگانی که بجای واژه ی خودی میایند، بستگان خود را نیز به همراه بیاورند : " سلامت، سلامتی، سالم، مسلم، تسلیم، .." و همچنین دنبالچه ها و دستور زبان خود را نیز به همراه بیاورند : " سلام علیکم ، تسلیم محض، تسلیم شدن!، ادای سلام، ..".


اینگونه زبان ما که مرغی تیز پرواز بود، ویژگی های شتر را به خود گرفته که شاید برای خود شتر خوب باشند، مانند پاها و گردن دراز، ولی از مرغ زبان پارسی، در ١۴۰۰ سال یک شترمرغ ساخته که نه میتواند پرواز کند و نه میتواند بار ببرد! و از اینرو ، در این سده های دراز نتوانسته اندیشه ای نوین و سودمند به جهانیان پیشکش کند و جز آفتابه چیزی نساخته و دانش و اندیشه و فرزان و فرهنگ ، همه بدست دیگران افتاده و از لامپ بالای سرمان گرفته تا آسپیرین بچه و تا شاخه های گوناگون فلسفه و اندیشه و هنر را دیگران پدید میاورند و ما تنها، گــُسارنده ایم ( مصرف کننده ایم).


ما نه با شتر ستیز داریم و نه مرغ پرستیم، ما تنها میگوییم، یا باید مرغ باشیم و یا شتر !  ولی شترمرغ بودن به جایی نمیرسد و نرسیده است.

پس هیچ دشمنی با زبان عربی ، که برای خود عرب ها "لابد" خوب است، نداریم ولی دوست داریم که مرغ اندیشه ی ما با زبان پالوده ی پارسی به پرواز درآید تا ما شاید بتوانیم بزرگی های از دست رفته را باز بدست آوریم و در خیزاب فرهنگی و دانش جهانی ، ما نیز کاره ای باشیم و نه اینکه در آن فرو برویم.


گاندی

گاندی:

درد من تنهایی نیست؛ بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت، بیعرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند =(پارسی)  درد من تنهایی نیست، بلکه مرگ زادبـُنی است که گدایی را خرسندی، سست منشی را شکیبایی و با لبخندی بر لب، این نابخردی را فرمان و فرزان یزدان می نامند.


ملت= زادبـُن

قناعت = خرسندی

بیعرضگی= سست منشی

صبر = شکیبایی

تبسم = لبخند

حماقت = نابخردی

حکمت خداوند = فرمان و فرزان یزدان









? پارسی چرا شد فارسی ?

? پارسی چرا شد فارسی ?


عربهایی که بر ما فرمانروایی میکردند نمیتوانستند "پ" بگویند، بجای آن "ف" یا "ب" میگفتند و یا بجای گاف ، قاف یا جیم!! و سپس میگفتند همان است که ما میگوییم، چون ما سید  آقا) هستیم و شما موالی عجم (چاکران زبان بسته) ! این بود که :
دژپــُل شد دزفول
ابرکوه شد ابرقو
پیروزگرد شد بروجرد
آذرپادگان شد آذربایجان !
داوریژ شد تبریز
زنگان شد زنجان
سپاهان شد اصفهون!
نوشاهپور شد نیشابور
سناباد شد مشهد ( الرضا ) 
...
و
پارسی شد فارسی


--------------------------------
امروزه هم اینها با زبان "کامل" !! تازی:
به ژاپن میگویند یابان !
به پپسی میگویند بیبسی !
به واشنگتن میگویند واشنطن!
به پاریس میگویند باریس
---
بیگمان به پاپ ژان پـُل هم میگویند بابا شانبول !


مهدی هاشمی در حاشیه دادگاه خود در مواجهه با دوربین صداوسیما گفت: شما تلویزیونی‌ها یه مشت دروغگو هستید!

مهدی هاشمی در حاشیه دادگاه خود در مواجهه با دوربین صداوسیما گفت: شما تلویزیونی‌ها یه مشت دروغگو هستید!
.
"م.ه" که نماد عبرت خلق شده
با عزم وکیل خُبره در دلق شده
این مهره فتنه در کلافی زفساد
آویز طناب حامل حلق شده
***
گویا که به قدرت پدر می نازد
بر جامعه رسانه ای می تازد
هرچند که کهنه کاری دغل است
در منظروجدان بشر می بازد
***
او توصیه می کند خوش اخلاق شوید
تا شُهره مُلک و شهر و آفاق شوید
با چند سفر به انگلستان خبیث
سرمایه گذاری ، تپل و چاق شوید
****
هرجا که اراده می کند ، جای من است
من زاده او هستم و آقای من است
مردم چه توقعات بیجا دارند
ایران به میان مِلک بابای من است
***
صد شکر که پرونده او رو شده است
مُرداب فساد کهنه پر بو شده است
وقتی که سران فتنه با او یاراند
تردید مکن چگونه پررو شده است
***
زینهار که وقتی دادخواهی عالی ست
هرچند که جای صد معما خالی ست
قاضی به میان واضحاتی از جرم
مجرم یل یاوه گویی و رمّالی ست
***
یک بوته آزمایش است و داور
یک مجرم سرشناس و ایلی یاور
ملت به سرانجام نظر دوخته است
تا شبهه به بی عدالتی نگردد باور
.
شعر از خبرگزاری دانشجو