این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

تورو خدا یه فکری به حال ما بکنید

تورو خدا یه فکری به حال ما بکنید


ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﺭﻓﺖ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶﭘﺮﺳﯿﺪ:ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺩﺍﺭﯾﺪ؟

ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺪﺭﮎﭼﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﮔﻔﺖ ﺩﯾﭙﻠﻢ!
ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ: ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ, ﺣﻘﻮﻗﺸﻢ ﺧﻮﺑﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﻗﺒﻮﻝﮐﺮﺩ.
ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺮﯼ ﺗﻮﯼ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺗﻮ ﻗﻔﺲﺗﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺑﯿﺎﺩ!
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺬﺷﺖﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﮐﻪ ﺷﻠﻮﻍ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ؛ ﭘﺴﺮﻩ ﺗﻮﯼ ﻗﻔﺲ ﭘﺸﺘﮏ ﻭﺍﺭﻭ ﻣﯿﺰﺩ ﺍﺯ ﻣﯿﻠﻪ ﻫﺎﺑﺎﻻ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﻣﯿﺮﻓﺖ.
ﺟﻮﮔﯿﺮ ﺷﺪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﻓﺖﺑﺎﻻ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻩ!
ﺩﺍﺩﺯﺩ: ﮐﻤﮑﮑﮑﮑﮑﮑﮑﮏ کمکککککککک

ﺷﯿﺮﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ روش . ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﺩﻫﻨﺶ ﮔﻔﺖ: ﺁﺑﺮﻭﺭﯾﺰﯼ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﺩﺍﺭﻡ!



ارمنی

ارمنی



واعظی پرسید از فرزند خویش / هیج می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق / هم عبادت هم کلید زندگیست
گفت زین معیار اندر شهرما / یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!

محیط زیست تنی چند !

محیط زیست تنی چند !





هم اکنون! نهم اردیبهشت نود وسه ! ساعت بیست !

تپه های اطراف گچساران در حال آتش سوزی! اما هیچ خبری از اکیپ امداد و آتش نشانی نیست!
در محل حادثه ام ، هیچ شخص یا گروهی حضور ندارد! بجز آقای سلیمانی مامور منابع طبیعی! با آتش نشانی دوگنبدان تماس گرفتیم، بار اول آتش نشانی صراحتن اعلام کرد اطفای حریق تپه های اطراف شهر بر عهده ما نیست!!!! این در حالی است که فاصله حریق تا منازل مسکونی کمتر از پنجاه متر است! در تماسهای بعد نیز اعلام فرمودند که ما یک اکیپ بیشتر نداریم که در پایگاه نیست!!
از همشهریان خواهشمندم اطلاع رسانی کنید!







منبع : صفحه ی فیس بوک آقای مهدی خادمیان

بقره 164

وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْارْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. (بقره 164)

به یقین در آفرینش آسمان ها و زمین ، و آمد و شد شب و روز ، و کشتی هایی که در دریا به سود مردم جریان دارند ، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مرگش زنده نموده ، و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده ، و گرداندن بادها ( از سویی به سویی ) ، و ابری که در میان آسمان و زمین مسخّر است ، ( در هر یک از این امور هفتگانه ) نشانه هایی است ( از توحید و قدرت و حکمت خدا ) برای گروهی که می اندیشند.




چطور ...

چطور ...



چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی

چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟

چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته زندگی می بخشه؟

چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟

چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟

ای تنهاترین ستاره زندگی من :

پشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانم؛

تا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنی .


ف.ه