ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
فقر
اسلام بر خلاف مذاهب دیگری که توجیه کننده ی فقر را مناسبات زندگی اجتماعی میدانند، بزرگترین آموزش یافته ی مکتبش ابوذر میگوید: “وقتی فقر وارد خانه ای میشود، دین از درب دیگر خارج میشود” و یا پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) که بنیانگذار مکتبی است که همه ما مسلمانان به آن اعتقاد راسخ داریم چه شیوا و ساده بیان فرموده است: “من لا معاش له لا معاد له” کسی که زندگی مادی ندارد زندگی معنوی هم نخواهد داشت. چون؛ شکم خالی هیچ ندارد، جامعه ای که دچار کمبود اقتصادی و مادی است مسلماً کمبود های معنوی بسیاری خواهد داشت و آنچه را که در جامعه های فقیر، آنرا اخلاق و مذهب می نامند، متاسفانه معنویت در آن جایی ندارد.
میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …
فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…
فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …
فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …
فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …
فقر ، همه جا سر میکشد …
فقر ، شب را “بی غذا” سر کردن نیست …
فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است …
دکتر علی شریعتی
مادرم
بزرگ شدیم .. و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود...
بزرگ شدیم ... و فهمیدیم بابابزرگ دیگر هیچگاه باز نخواهد گشت همانطور که مادر گفته بود ...
بزرگ شدیم ... و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست ...
بزرگ شدیم ... به اندازه ای که فهمیدیم پشت هرخنده مادرم هزار گریه بود .. و پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود ...
بزرگ شدیم ... و یافتیم که مشکلاتمان دیگر با یک شکلات،یک لباس یا کیف حل نمی شود ...
و اینکه والدینمان دیگر دستهایمان را برای عبور از جاده نخواهند گرفت ، ویا حتی برای عبور از پیج و خم های زندگی ...
بزرگ شدیم ... و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم،بلکه والدین ماهم همراه با ما بزرگ شده اند ، و چیزی نمانده که بروند...
و یا هم اکنون رفته اند ...
خیلی بزرگ شدیم ...
و فهمیدیم سخت گیری مادرم عشقش بود،
و غضبش عشق بود و تنبیه اش عشق بود
عجب دنیایی است ، و عجیب تر از دنیا چیست و چه کوتاه است عمرمان
معذرت میخواهم - فیثاغورس
مادر من سخت ترین معادلات است!
معذرت میخواهم - نیوتن
راز جاذبه مادر من است!
معذرت میخواهم - أدیسون
چراکه مادر من اولین چراغ زندگی من است!
معذرت میخواهم- أفلاطون
چراکه این مادر من است که شهر فاضله قلب من است
معذرت میخواهم - رومیو ߚנ
چرا که همه راه ها به عشق مادر من ختم می شود!
معذرت میخواهم - ژولییت
چرا که مادرم عشق من است!
از همه معذرت میخواهم ؛
چرا که هر چقدر دوستتان داشته باشم،هرگز و هیچگاه آنگونه که مادرم را دوست داشتم دوستتان نخواهم داشت ، زیرا او زنی است که وجودش دیگر هیچ گاه تکرار نخواهد شد ...
ممنونم مادرم از اینکه مادر منی