این منم

این منم

حرف های یک جوان
این منم

این منم

حرف های یک جوان

اولین معلم ...

پشت میز ریاستم لم داده بودم پیرمرد مدتی بود منتظر موافقت من با درخواستش بود چهره آرامش مجبورم کرد خیلی معطلش نکنم .
موافقتنامه رو با غرور امضاء کردم و از اون جایی که حدس می زدم خوندن و نوشتن ندونه به جوهر روی میز اشاره کردم و بهش فهموندم که اثر انگشتش روی نامه لازمه.
با متانت خاصی قلم زیباشو از جیبش بیرون آورد و با خط خوشی نامش رو نوشت و امضاء کرد .
کمی خودمو جمع و جور کردم و مجذوب خط خوشش بودم

که نامش توجهمو جلب کرد معلم کلاس اول دبستانم بود…







الآن احساس گریه دارم ...

شکار میمون و ذهن انسان

شکار میمون زنده بخاطر چابکی و سرعت عمل جانور بسیار مشکل است. یکی از روشهای شکار میمون در آفریقا این است که شکارچی به محل اقامت میمونها می رود و بدون توجه به آنها در سوراخ کوچکی در یک سنگ بزرگ مقداری خوراکی می ریزد و دور می شود میمونهای گرسنه و کنجکاو دستشان را به درون سوراخ می برند و خوراکیها را در مشت خود می ریزند اما دهانه سوراخ کوچکتر از آن است که مشت میمون از آن خارج شود. میمون وحشت زده می شود و تقلا می کند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمی کند تا رها شود.

 

ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته میمون است ؛

تقلا می کند و بی تاب می شود و روی یک مسئله قفل می شود ؛

در حالی که چاره در رها کردن و آزادی از قید و بندهای ذهن است .

<و> مثل <وصیت چمران>

فیلم می سازند در مورد شهید والا مقام دکتر مصطفی چمران ونامش را <چ> مثل چمران می گذارند ، اما فراموش می کنند :<و> هم مثل وصیت نامه ی چمران هست ...




<و> مثل <وصیت چمران>

فیلم می سازند در مورد شهید والا مقام دکتر مصطفی چمران ونامش را <چ> مثل چمران می گذارند ، اما فراموش می کنند :<و> هم مثل وصیت نامه ی چمران هست ...